آثار سنایی غزنوی

صفحه 33 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 این چه رنگست برین گونه که آمیخته‌ای این چه شورست که ناگاه برانگیخته‌ای

2 خوابم از دیده شده غایب و دیگر به چه صبر تا تو غایب شده‌ای از من و بگریخته‌ای

3 رخ زردم به گلی ماند نایافته آب کابرویم همه از روی فرو ریخته‌ای

4 چو فسون دانم کردن چه حیل دانم ساخت تا بدانم که تو در دام که آویخته‌ای

1 چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن تا به شکرانهٔ نخست اندر نبازی جان و تن

2 یا دل اندر زلف چون چوگان دلبندان مبند یا چو مردان جان فدا کن گوی در میدان فگن

3 هر چه از معشوق آید همچو دینش کن درست وآنچه از تو سر برآرد بت بود در هم شکن

4 گرم رو باش اندرین ره کاهلی از سر بنه تا نمانی ناگهان انگشت حیرت در دهن

1 مرا عشقت بنامیزد بدانسان پرورید ای جان که با یاد تو در دوزخ توانم آرمید ای جان

2 نترسم زاتشین مفرش که با عشق تو ای مهوش مرا صد بار دید آتش که روی اندر کشید ای جان

3 ز عشقت شکر دارم من که لاغر کردم از وی تن که دی زان لاغری دشمن مرا با تو ندید ای جان

4 نبردی دل ز کس هرگز که خود دلهای ما از تو چو بویی یافت از عشقت ز شادی بر پرید ای جان

1 ای دریغا گر رسیدی دی به من پیغام تو دوش زاری کردمی در آرزوی نام تو

2 از عتاب خود کنون پرم به بر گر بهر تو پر بریده به بود تا مانم اندر دام تو

3 می نبود آنرخ نصیب چشم اکنون آمدم تا صدف گردد مگر گوش من از پیغام تو

4 نیست اندر تو چو یوم‌الحشر لهو و ظلم و لغو همچو یوم‌الحشر بی‌انجام باد ایام تو

1 رورو که دل از مهر تو بد عهد گسستیم وز دام هوای تو بجستیم و برستیم

2 چونان که تو از صحبت ما سیر شدستی ما نیز هم از صحبت تو سیر شدستیم

3 از تف دل و آتش عشقت برهیدیم در سایهٔ دیوار صبوری بنشستیم

4 ور زان که تو دل بردی ما نیز ببردیم ور زان که تو نگشادی ما نیز ببستیم

1 چشم روشن بادمان کز خود رهایی یافتیم در مغاک خاک تیره روشنایی یافتیم

2 گر چه ما دور از طمع بودیم یک چندی کنون از قناعت پایگاه پادشایی یافتیم

3 ما ازین باطل خوران آشنا بیگانه‌وار پشت بر کردیم و با حق آشنایی یافتیم

4 هرگز از بار حسد خسته نگردد پشت ما کز «قل الله ثم ذرهم» مومیایی یافتیم

1 غلاما خیز و ساقی را خبر کن که جیش شب گذشت و باده در کن

2 چو مستان خفته انداز بادهٔ شام صبوحی لعلشان صبح و سحر کن

3 به باغ صبح در هنگام نوروز صبایی کرد و بر گلبن نظر کن

4 جهان فردوس‌وش کن از نسیمی ز بوی گل به باغ اندر اثر کن

1 باد عنبر برد خاک کوی تو آب آتش ریخت رنگ روی تو

2 جاودان را نیست اندر کل کون هیچ دولتخانه چون ابروی تو

3 کفر و دین را نیست در بازار عشق گیسه داری چون خم گیسوی تو

4 چشم و دل ترست و گرم از عشق تو کام و لب خشک‌ست و سرد از خوی تو

1 خیز تا می خوریم و غم نخوریم وانده روز نامده نبریم

2 تا توانیم کرد با همه کس رادمردی و مردمی سپریم

3 قصد آزار دوستان نکنیم پردهٔ راز دشمنان ندریم

4 نشنوین آنچه ناشنودنیست زانچه ناگفتنیست درگذریم

1 این که فرمودت که رو با عاشقان بیداد کن دوستانرا رنجه دار و دشمنان را شاد کن

2 حسن را بنیاد افگندی چنان محکم که هست جز «و یبقی وجه ربک» نقش را بنیاد کن

3 ملک حسنت چون نخواهد ماند با تو جاودان چند ازین بیداد خواهد بود لختی داد کن

4 ای عمل تقدیر کرده بر تو دوران فلک ساعتی از عزل معزولان عالم یاد کن

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی