آثار سنایی غزنوی

صفحه 32 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 بند ترکش یک زمان ای ترک زیبا باز کن با رهی یک دم بساز و خرمی را ساز کن

2 جامهٔ جنگ از سر خود برکش و خوش طبع باش خانهٔ لهو و طرب را یک زمان در باز کن

3 چند گه در رزم شه پرواز کردی گرد خصم گرد جام می کنون در بزم ما پرواز کن

4 یک زمان با عشق خود می خور و دلشاد زی ترکی و مستی مکن چندان که خواهی ناز کن

1 ای به راه عشق خوبان گام بر میخواره زن نور معنی را ز دعوی در میان زنار زن

2 بر سر کوی خرابات از تن معشوق هست صدهزاران بوسه بر خاک در خمار زن

3 قیل و قال لایجوز از کوی دل بیرون گذار بر در همت ز هستی پس قوی مسمار زن

4 تا تویی با تو نیایی خویشتن رنجه مدار بر در نادیده معنی خیمهٔ اسرار زن

1 دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپرده‌ایم رحم کن بر ما که بس جان خسته و دل مرده‌ایم

2 ای بسا شب کز برای دیدن دیدار تو از سر کوی تو بر سر سنگ و سیلی خورده‌ایم

3 بندگی کردیم و دیدیم از تو ما پاداش خویش زرد رخساریم و از جورت به جان آزرده‌ایم

4 ما عجب خواریم در چشم تو ای یار عزیز گویی از روم و خزر نزدت اسیر آورده‌ایم

1 تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم اندر صف دلسوختگان نام گرفتیم

2 در آتش تیمار تو تا سوخته گشتیم در کنج خرابات می خام گرفتیم

3 از مدرسه و صومعه کردیم کناره در میکده و مصطبه آرام گرفتیم

4 خال و کله تو صنما دانه و دامست ما در طلب دانه ره دام گرفتیم

1 ای دوست ره جفا رها کن تقصیر گذشته را قضا کن

2 بر درگه وصل خویش ما را با حاجب بارت آشنا کن

3 در صورت عشق ما نگارا بدخویی را ز خود جدا کن

4 آخر روزی برای ما زی آخر کاری برای ما کن

1 عقل و جانم برد شوخی آفتی عیاره‌ای باد دستی خاکیی بی آبی آتشپاره‌ای

2 زین یکی شنگی بلایی فتنه‌ای شکر لبی پای بازی سر زنی دردی کشی خونخواره‌ای

3 گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی گاه بر کفر از دو زلف کافرش پتیاره‌ای

4 کی بدین کفر و بدین ایمان من تن در دهد هر کرا باشد چنان زلف و چنان رخساره‌ای

1 من نه ارزیزم ز کان انگیخته من عزیزم از فلک بگریخته

2 چرخ در بالام گوهر تافته طبع در پهنام عنبر بیخته

3 آسمان رنگم ولیک از روی شکل آفتابی از هلال آویخته

4 از برای کسب آب روی خویش آبروی خود به عمدا ریخته

1 ای نموده عاشقی بر زلف و چاک پیرهن عاشقی آری ولیکن بر مراد خویشتن

2 تا ترا در دل چو قارون گنجها باشد ز آز چند گویی از اویس و چند گویی از قرن

3 در دیار تو نتابد ز آسمان هرگز سهیل گر همی باید سهیلت قصد کن سوی یمن

4 از مراد خویش برخیز ار مریدی عشق را در یمن ساکن نگردی تا که باشی در ختن

1 از پی تو ز عدم ما به جهان آمده‌ایم نز برای طرب و لهو و فغان آمده‌ایم

2 عشق نپذیرد هستی و پرستیدن نفس ما ازین معنی بی نام و نشان آمده‌ایم

3 تا کی از نسبت بی اصل همی لاف زنیم کز غرور خود بی خود به زبان آمده‌ایم

4 مانده در بند زمانیم و زمان ما را نه در مکانیم نه از بهر مکان آمده‌ایم

1 ای نگار دلبر زیبای من شمع شهرافروز شهرآرای من

2 جز برای دیدنت دیده مباد روشنایی دیدهٔ بینای من

3 جان و دل کردم فدای مهر تو خاک پایت باد سر تا پای من

4 از همه خلقان دلارامم تویی ای لطیف چابک زیبای من

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی