1 ای شادی و غم ز صلح و جنگ تو وی داد و ستد ز سیم و سنگ تو
2 ای آفت و راحت شب و روزم چشم و دهن فراخ و تنگ تو
3 بر نافهٔ مشک و باغ گل دایم حقد و حسدی ز بوی و رنگ تو
4 عذر تو اگر چه لنگ من پیوست خرسند شدم به عذر لنگ تو
1 ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین
2 مشک از هلال انگیختی وز لاله عنبر بیختی وز مه فرود آویختی کرده به چنگ اندر عجین
3 از هیچ مادر یا پدر چون تو نزاید یک پسر خورشیدی ای جان یا قمر گر دل ببردی شو ببین
4 ای ماهرو نیکو سیر ای روی چو شمس و قمر من بر تو نگزینم دگر گر تو گزینی شو گزین
1 خیز تا دامن ز چرخ هفتمین برتر کشیم هفت کشور را به دور ساغری اندر کشیم
2 هفت گردون مختصر باشد به پیش مرد عشق شاید ار دامن ز کون مختصر برتر کشیم
3 نفس ما خصمی عظیم اندر نهاد راه ماست غزو اکبر باشد ار در روی او خنجر کشیم
4 پای ما در دام عشق خوبرویان بسته شد زین قبل درد و بلای عاشقی بر سر کشیم
1 آمد گه آنکه ساغر آریم آواز چو عاشقان برآریم
2 بر پشت چمن سمن برآمد ما روی بر آن سمنبر آریم
3 در باغ چو بنگریم رویش جانها به نثار بتگر آریم
4 اندر ره عاشقی ز باده گر از سر لاف خود برآریم
1 ای خواب ز چشم من برون شو ای مهر درین دلم فزون شو
2 ای دیده تو خون ناب میریز ای قد کشیده سرنگون شو
3 آتش به صفات خویش در زن از هستی خویشتن برون شو
4 زان سگ بچهای به کتف برگیر ناگاه به رستهٔ درون شو
1 خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین لعل شکروش نگر سنبل خور جوش بین
2 تا که بر اسب جمال گشت سوار آن پسر جلمهٔ عشاق را غاشیه بر دوش بین
3 جزع وی و لعل وی خامش و گویا شدند جزعی گویا نگر لعلی خاموش بین
4 بیدل و بیجان منم در غم هجران او خواجه سلام علیک عاشق مدهوش بین
1 چیست آن زلف بر آن روی پریشان کردن طرف گلزار به زیر کله پنهان کردن
2 زلف را شانه زدی باز چه رسم آوردی کفر درهم شده را پردهٔ ایمان کردن
3 ای گل باغ الاهی ز که آموختهای دیدهها را به دو رخسار گلستان کردن
4 خاک در دیدهٔ خورشید زدن تا کی ازین دامن شب را از روز گریبان کردن
1 گر خسته دل همی نپسندی بیار رو تیمار عاشقی ز رهی باز دار رو
2 گر من گیاه سبزم و تو ابر نوبهار هل تا گیه بجوشد بر من بهار رو
3 پس گر به رود جیحون غرقه شوم در آب غرقه بمان مرا تو و کشتی مدار رو
4 ور من به یاد تو شوم از تشنگی هلاک هل تا شوم هلاک تو آبم میار رو
1 غریب و عاشقم بر من نظر کن به نزد عاشقان یک شب گذر کن
2 ببین آن روی زرد و چشم گریان ز بد عهدی دل خود را خبر کن
3 ترا رخصت که داد ای مهر پرور که جان عاشقان زیر و زبر کن
4 نه بس کاریست کشتن عاشقان را برو فرمان بر و کار دگر کن
1 جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی
2 ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان خود همچو دانه گشتی در ناو آسیایی
3 گه در زمین دلها پنهان شوی چو پروین گاه از سپهر جانها چون ماه نو برآیی
4 از بهر لطف مستان وز قهر خود پرستان چون برق میگریزی چون باد میربایی