صبر کم گشت و عشق روز افزون از سنایی غزنوی غزل 335
1. صبر کم گشت و عشق روز افزون
کیسه بی سیم گشت و دل پرخون
1. صبر کم گشت و عشق روز افزون
کیسه بی سیم گشت و دل پرخون
1. ای ماه ماهان چند ازین ای شاه شاهان چند ازین
پندت سزای بند گشت آخر نگیری پند ازین
1. ای چون تو ندیده جم آخر چه جمالست این
وی چون تو به عالم کم آخر چه کمالست این
1. ای رشک رخ حورا آخر چه جمالست این
وی سرو سمن سیما آخر چه کمالست این
1. خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
توشهٔ جانها در آن گوشهٔ شبپوش بین
1. خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
لعل شکروش نگر سنبل خور جوش بین
1. جاوید زی ای تو جان شیرین
هرگز دل تو مباد غمگین
1. اسب را باز کشیدی در زین
راه را کردی بر خانه گزین
1. ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله
می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین
1. چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین
زان که هر جای این دو رنگ آمد نه آن ماند نه این
1. گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او
چون ز ما پنهان کند هر ساعتی دیدار او
1. ای جهانی پر از حکایت تو
گه ز شکر و گه از شکایت تو