آثار سنایی غزنوی

صفحه 28 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 ای بلبل وصل تو طربناک وی غمزت زهر و خنده تریاک

2 ای جان دو صدهزار عاشق آویخته از دوال فتراک

3 افلاک توانگر از ستاره در جنب ستانهٔ تو مفلاک

4 در بند تو سر زنان گردون با طوق تو گردنان سرناک

1 ماهی که ز رخسارش فتنه‌ست به چین اندر وز طرهٔ طرارش رخنه‌ست بدین اندر

2 افسون لب عیسی دارد به دهان اندر برهان کف موسی دارد به جبین اندر

3 کز نوک سلیمانی بر طرف کمر دارد وز ننگ سلیمان را دارد به نگین اندر

4 از طلعت و رخسارش خورشید چو مظلومان افتد ز فلک هر دم پیشش به زمین اندر

1 ما قد ترا بنده‌تر از سرو روانیم ما خد ترا سغبه‌تر از عقل و روانیم

2 بی روی تو لب خشک‌تر از پیکر تیریم با موی تو دل تیره‌تر از نقش کمانیم

3 بیرون ز رخ و زلف تو ما قبله نداریم بیش از لقب و نام تو توحید نخوانیم

4 در ره روش عقل تو ما کهتر عقلیم وز پرورش لفظ تو ما مهتر جانیم

1 گر کار به جز مستی اسکندر می من ور معجزه شعرستی پیغمبر می من

2 با اینهمه گر عشق یکی ماه نبودی اندر دو جهان شاه بلند اختر می من

3 ماهی و چه ماهی که ز هجرانش برین حال گر من به غمش نگرومی کافر می من

4 گر بندهٔ خوی بد خود نیستی آن ماه حقا که به فردوس همش چاکر می من

1 ای رخ تو بهار و گلشن من همچو جانست عشق در تن من

2 راست چون زلف تو بود تاریک بی رخ تو جهان روشن من

3 همچو خورشید و ماه در تابد عشق تو هر شبی ز روزن من

4 دست تو طوق گردن دگری غم عشق تو طوق گردن من

1 ای دل ار مولای عشقی یاد سلطانی مکن در ره آزادگان بسیار ویرانی مکن

2 همره موسی و هارون باش در میدان عشق فرش فرعونی مساز و فعل هامانی مکن

3 بی‌جمال خوب، لاف یوسف مصری مزن بی‌فراق و درد، یاد پیر کنعانی مکن

4 در خراباتی که این گوید که فاسق شو، بشو وندران مجلس که آن گوید مسلمانی مکن

1 ای مهر تو بر سینهٔ من مهر نهاده ای عشق تو از دیدهٔ من آب گشاده

2 بسته کمر بندگی تو همه احرار از سر کله خواجگی و کبر نهاده

3 دستان دو دست تو به عیوق رسیده آوازهٔ آواز تو در شهر فتاده

4 ابدال شکسته همه در راه تو توبه زهاد گرفته همه بر یاد تو باده

1 چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین زان که هر جای این دو رنگ آمد نه آن ماند نه این

2 نیست با زلفین او پیکار دارالضرب کفر نیست با رخسان او بی‌شاه دارالملک دین

3 خود ز رنگ زلف و نور روی او برساختند کفر خالی از گمان و دین جمالی از یقین

4 خاکپای و خار راهش دیده را و دست را توده توده سنبلست و دسته دسته یاسمین

1 ای سنایی در ره ایمان قدم هشیار زن در مسلمانی قدم با مرد دعوی‌دار زن

2 ور تو از اخلاص خواهی تا چو زر خالص شوی دیدهٔ اخلاص را چون طوق بر زنار زن

3 پی به قلاشی فرو نه فرد گرد از عین ذات آتش قلاشی اندر ننگ و نام و عار زن

4 درد سوز سینه را وقت سحر بنشان ز درد وز پی دردی قدم با مرد دردی خوار زن

1 ایا معمار دین اول دل و دین را عمارت کن پس آنگه خیز و رندان را سحرگاهی زیارت کن

2 خرابات ای خراباتی به عین عقل چون دیدی نهان از گوشه‌ای ما را به عین سر اشارت کن

3 بکش خط بر همه عالم ز بهر رند میخانه زیارت رند حضرت را برو مسح و طهارت کن

4 جهان کفر و ایمان را ز سوز عشق بر هم زن عیار نیک بر کف گیر و یک ساعت عبارت کن

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی