جام را نام ای سنایی گنج از سنایی غزنوی غزل 299
1. جام را نام ای سنایی گنج کن
راح در ده روح را بی رنج کن
1. جام را نام ای سنایی گنج کن
راح در ده روح را بی رنج کن
1. ساقیا مستان خواب آلوده را بیدار کن
از فروغ باده رنگ رویشان گلنار کن
1. خانهٔ طاعات عمارت مکن
کعبهٔ آفاق زیارت مکن
1. قومی که به افلاس گراید دل ایشان
جز کوی حقیقت نبود منزل ایشان
1. جوانی کردم اندر کار جانان
که هست اندر دلم بازار جانان
1. ز دست مکر وز دستان جانان
نمیدانم سر و سامان جانان
1. همه جانست سر تا پای جانان
از آن جز جان نشاید جای جانان
1. تخم بد کردن نباید کاشتن
پشت بر عاشق نباید داشتن
1. نینی به ازین باید با دوست وفا کردن
یا نی کم ازین باید آهنگ جفا کردن
1. چیست آن زلف بر آن روی پریشان کردن
طرف گلزار به زیر کله پنهان کردن
1. جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن
کز زلف بیاموختهای پرده دریدن
1. ای به راه عشق خوبان گام بر میخواره زن
نور معنی را ز دعوی در میان زنار زن