آثار سنایی غزنوی

صفحه 24 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 راحتی جان را به گفتار ای پسر آفتی دل را به کردار ای پسر

2 هر چه باید داری از خوبی ولیک نیست کردارت چو گفتار ای پسر

3 مهر و ماهی گر بدندی مهر و ماه سرو قد و لاله رخسار ای پسر

4 بشکنی بازار خوبان جهان چون فرود آیی به بازار ای پسر

1 خویشتن داری کنید ای عاشقان با درد عشق گر چه ما باری نه‌ایم از عشقبازی مرد عشق

2 ما همه دعوی کنیم از عشق از ما به رنج عاشق آن باید که از معنی بود در خورد عشق

3 عشق مردی هست قائم گر بر و جانها برد پاکبازی کو که باشد عاشق و هم برد عشق

4 گرد عشق آنگاه بینی کاب رخ را کم زنی آب رخ در باز تا روزی رسی در گرد عشق

1 ای سنایی دل بدادی در پی دلدار باش دامن او گیر و از هر دو جهان بیزار باش

2 دل به دست دلبر عیار دادن مر ترا گر نبود از عمری اندر عشق او عیار باش

3 بر امید آنکه روزی بوس یابی از لبش گر بباید بود عمری در دهان مار باش

4 چشم را بیدار دار اندر غم او زان کجا دل نداری تا ترا گویم به دل بیدار باش

1 تا به رخسار تو نگه کردم عیش بر خویشتن تبه کردم

2 تا ره کوی تو بدانستم بر رخ از خون دیده ره کردم

3 تا سر زلف تو ربود دلم روز چون زلف تو سیه کردم

4 دست بر دل هزار بار زدم خاک بر سر هزار ره کردم

1 ای یار سر مهر و مراعات تو دارم ای دولت دل خدمت و طاعات تو دارم

2 طاعات و مراعات ترا فرض شناسم جان و دل و دین وقف مراعات تو دارم

3 حاجات تو گر هست به جان و دل و دینم جان و دل و دین از پی حاجات تو دارم

4 یک بار مناجات تو در وصل شنیدم بار دگر امید مناجات تو دارم

1 آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش از ضربت آن زخم دل نازک من ریش

2 آنجا که بود انجمن لشگر خوبان نام تو بود اول و پای تو بود پیش

3 بنگر که همی با من و با تو چکند چرخ بر هر دو همی چون شمرد مکر و فن خویش

4 هر شب که کند عشق شکیبایی من کم هم در گذرد خوبی و زیبایی تو بیش

1 میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید

2 نامه آن نامه‌ست کاکنون عاشقی خواهد نوشت پرده آن پرده‌ست کاکنون عاشقی خواهد درید

3 دلبران را جان همی بر روی او باید فشاند نوخطان را می همی بر یاد او باید چشید

4 آفت جانهای ما شد خط دلبندش ولیک آفت جان را ز بت رویان به جان باید خرید

1 ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار هین که از عالم برآورد آن دو مار تو دمار

2 روی تو در هر دلی افروخته شمع و چراغ زلف تو در هر تنی جان سوخته پروانه‌وار

3 هر کجا بوییست خطت تاخته آنجا سپاه هر کجا رنگیست خالت ساخته آنجا قرار

4 آتش عشقت ببرده عالمی را آبروی باد هجرانت نشانده کشوری را خاکسار

1 عاشق مشوید اگر توانید تا در غم عاشقی نمانید

2 این عشق به اختیار نبود دانم که همین قدر بدانید

3 هرگز مبرید نام عاشق تا دفتر عشق بر نخوانید

4 آب رخ عاشقان مریزید تا آب ز چشم خود نرانید

1 ای بس قدح درد که کردست دلم نوش دور از لب و دندان شما بی خبران دوش

2 گه بوسه همی داد بر آن درد لب و چشم گه رقص همی کرد بر آن حال دل و هوش

3 گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال گه صبر همی گفت که ای آه تو مخروش

4 درد آمده پاداش که هین ای سر و تن داد عشق آمده با نیش که هان ای دل و جان نوش

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی