1 روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم گستاخوار بر سر کویش گذر کنم
2 لبیک عاشقی بزنم در میان کوه وز حال خویش عالمیان را خبر کنم
3 جامه بدرم از وی و دعوی خون کنم شهری ازین خصومت زیر و زبر کنم
4 یا تاج وصل بر سر امید برنهم یا مردوار سر به سر دار برکنم
1 از عشق ندانم که کیم یا به که مانم شوریده تنم عاشق و سرمست و جوانم
2 از بهر طلب کردن آن یار جفا جوی دل سوخته پوینده شب و روز دوانم
3 با کس نتوانم که بگویم غم عشقش نه نیز کسی داند این راز نهانم
4 ده سال فزونست که من فتنهٔ اویم عمری سپری گشت من اندوه خورانم
1 تا شیفتهٔ عارض گلرنگ فلانم از درد خمیده چو سر چنگ فلانم
2 تنگست جهان بر من بیچارهٔ غمگین تا عاشق چشم و دهن تنگ فلانم
3 گه جنگ کند با من و گه صلح کند باز من فتنه بر آن صلح و بر آن جنگ فلانم
4 بسیار بدیدم به جهان سنگدلان را عاجز شدهٔ آن دل چون سنگ فلانم
1 من ترا ام حلقه در گوش ای پسر پیش خود میدار و مفروش ای پسر
2 جام می بستان ز ساقی ای صنم بوسهای ده زان لب نوش ای پسر
3 چنگ بستان و قلندروار زن تا به جان باز آورم هوش ای پسر
4 آنچه هجران تو با ما کرد دی با خیالت گفتهام دوش ای پسر
1 هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم من روی ترا ای بت مانند ندانم
2 هر گه که برآیی به سر کو به تماشا خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم
3 هجرانت دمار از من بیچاره برآورد گر دست نگیری تو مرا زنده نمانم
4 یک ره نظری کن به سوی بنده نگارا ای چشم و چراغ من و ای جان جهانم
1 بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم چون تو پیش من نباشی شادمانی چون کنم
2 هر زمان گویند دل در مهر دیگر یار بند پادشاهی کرده باشم پاسبانی چون کنم
3 داشتی در بر مرا اکنون همان بر در زدی چون ز من سیر آمدی رفتم گرانی چون کنم
4 گر بخوانی ور برانی بر منت فرمان رواست گر بخوانی بنده باشم ور برانی چون کنم
1 تا کی ز تو من عذاب بینم گر صلح کنی صواب بینم
2 شبگیر ز خواب سست خیزم آن شب که ترا به خواب بینم
3 یاد تو خورم به ساتکینی جایی که شراب ناب بینم
4 امشب چه بود که حاضر آیی تا من به شب آفتاب بینم
1 به صفت گر چه نقش بی جانم به نگاری و عاشقی مانم
2 گه چو عشاق جفت صد ماتم گه چو معشوق جفت صد جانم
3 به دور نگم چو روی و موی نگار زان که هم کفرم و هم ایمانم
4 گر به شکلم نگه کنی اینم ور به خطم نگه کنی آنم
1 ماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر میر میران خوانمت یا شاه میدان ای پسر
2 آب حیوان داری اندر در و ور جان ای پسر در و مرجان خوانمت یا آب حیوان ای پسر
3 باغ خندانی به عشرت ماه تابانی به لطف باغ خندان خوانمت یا ماه تابان ای پسر
4 رامش جانی به لطف و فخر حورانی به حسن فخر حوران خوانمت یا رامش جان ای پسر
1 پسرا خیز تا صبوح کنیم راح را همنشین روح کنیم
2 مفلسانیم یک زمان بگذار از شرابی دو تا فتوح کنیم
3 باده نوشیم بی ریا از آنک با ریا توبهٔ نصوح کنیم
4 حال با شعر فرخی آریم رقص بر شعر بلفتوح کنیم