1 موی چون کافور دارم از سر زلفین تو زندگانی تلخ دارم از لب شیرین تو
2 خاک بر سر کردم از طور رخ پر آب تو سنگ بر دل بستم از جور دل سنگینتو
3 مونس من ماه و پروینست هر شب تا به روز زان رخ چون ماه و زان دندان چون پروین تو
4 زعفرانست از رخ من توده بر بالین من ارغوانست از رخ تو سوده بر بالین تو
1 ای وصل تو دستگیر مهجوران هجر تو فزود عبرت دوران
2 هنگام صبوح و تو چنین غافل حقا که نهای بتا ز معذوران
3 گر فوت شود همی نماز از تو بندیش به دل بسوز رنجوران
4 برخیز و بیار آنچه زو گردد چون توبهٔ من خمار مخموران
1 ای مونس جان من خیال تو خوشتر ز جهان جان وصال تو
2 جانهای مقدس خردمندان سرگشته به پیش زلف و خال تو
3 کس نیست به بیدلی نظیر من چون نیست به دلبری همال تو
4 گر صورت عشق و حسن کس بیند آن مثل منست با خیال تو
1 جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن کز زلف بیاموختهای پرده دریدن
2 فریادرس او را که به دام تو درافتاد یا نیست ترامذهب فریاد رسیدن
3 ما صبر گزیدیم به دام تو که در دام بیچاره شکاری خبه گردد ز تپیدن
4 اکنون که رضای تو به اندوه تو جفتست اندوه تو ما را چو شکر شد به چشیدن
1 ساقیا مستان خوابآلوده را آواز ده روز را از روی خویش و سوز ایشان ساز ده
2 غمزهها سر تیز دار و طرهها سر پست کن رمزها سرگرم گوی و بوسها سرباز ده
3 سرخ روی ناز را چون گل اسیر خار کن زرد روی آز را چون زر به دست گاز ده
4 حربه و شل در بر بهرام خربط سوز نه زخمه و مل در کف ناهید بر بط ساز ده
1 جاوید زی ای تو جان شیرین هرگز دل تو مباد غمگین
2 از راه وفا گسسته ای دل بر اسب جفا نهاده ای زین
3 عاشقترم ای پسر ز خسرو نیکوتری ای پسر ز شیرین
4 عاشق خوانند مرا و بی دل زیبا خوانند ترا و شیرین
1 صبر کم گشت و عشق روز افزون کیسه بی سیم گشت و دل پرخون
2 میدهد درد مینهد منت یار ما را عجب گرفت زبون
3 صنعتش سال و ماه عشوه و زرق سخنش روز و شب فنون و فسون
4 پشت کوژ و تنم ضعیف شدست پشت چون نون و دل چو نقطهٔ نون
1 نه سیم نه دل نه یار داریم پس ما به جهان چه کار داریم
2 غفلتزدگان پر غروریم خجلتزدگان روزگاریم
3 ای دل تو ز سیم و زر چگویی ما جمله ز بهر یار داریم
4 از دست بداده دستهٔ گل در پای هزار خار داریم
1 جانا نخست ما را مرد مدام گردان وانگه مدام در ده مست مدام گردان
2 بر ما چو از لطافت مل را حلال کردی بر خصم ما ز غیرت گل را حرام گردان
3 دارالغرور ما را دارالسرور کردی درالملام ما را دارالسلام گردان
4 خامند و پخته مانا تو دو شراب داری در خام پخته گردان در پخته خام گردان
1 ای سنایی خیز و بشکن زود قفل میکده بازخر ما را زمانی زین غمان بیهده
2 جام جمشیدی بیار از بهر این آزادگان درد می درده برای درد این محنت زده
3 درد صافی درده ای ساقی درین مجلس همی تا زمانی می خوریم آسوده دل در میکده
4 محتسب را گو ترا با مست کوی ما چکار می چه خواهی ای جوان زین عاشقان دل زده