32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی

1 پایان شب هجر تو خواهم پی حاجات هر گه که بر آرم به فلک دست مناجات

2 گفتی که به خواب تو بیایم شب هجران در دیده ی من خواب و شب هجر تو هیهات

3 هم جان دهد و هم بستاند لبت آری از معجز عیسی بودش بیش کرامات

4 با یاد توام دوش عجب بزم خوشی بود تا بر سرم امروز چه آید ز مکافات

1 رقیب یافته در کوی یار بار امشب چه گونه بار ببندم ز کوی یار امشب؟

2 نوید کشتنم آن شوخ داده امشب آه که او نکشت و مرا کشت انتظار امشب

3 چو شمع سوزم ازین رشک کز اجابت غیر به محفل تو مرا داده اند بار امشب

4 شد امشب از برم از جور روزگار آیا دگر به کام که گردید روزگار امشب؟

1 تا صحبت یار دلنواز است دل از همه عیش بی نیاز است

2 هر گل که شکفته از مزارم چشمی است که بر ره تو باز است

3 بیداری چشم ما چه داند چشم تو که مست خواب ناز است

4 غم کشتم و یافتم که آخر نا سازی دهر چاره ساز است

1 امشب آن شمع شب‌افروز به کاشانهٔ کیست روشن از ماه جهان‌تاب رخش خانهٔ کیست

2 آنکه ز افسانهٔ من دوش نمی‌رفت به خواب امشبش دیده به خواب خوش از افسانهٔ کیست

3 زلف و خالی همه دین و دل خلقی بربود کس ندانست که این دام که آن دانهٔ کیست

4 صد پری جلوه‌گر از هر طرفی بین چه عجب گر نداند دل سر گشته که دیوانهٔ کیست

1 بگذشت زجان هر کس و از آن سر کو رفت آنجا به چه کار آمد و زآنجا به چه رو رفت

2 خونی که روا بود که از تیغ تو ریزد از حسرت تیغت همه از دیده فرو رفت

3 بودم ز می یار چنان مست که امسال کی باده ندانم به خم از خم به سبو رفت

4 دل خون شد و از چشمم اگر ریخت چه چاره باز آمدنی نیست هر آبی که زجو رفت

1 مانند من سگی سر کوی حبیب را باید کز آشنا نشناسد غریب را

2 دردا که دلبری نبود جز تو تا به تو چندی کنم تلافی رشک رقیب را

3 آنجا که زلف و روی تو باشد نهان کند از شرم برهمن بت و ترسا صلیب را

4 تازین بهانه بازنگردد ز نیم ره آگه ز مردنم نکند کس طبیب را

1 در کویش ای رقیب همین درد بس مرا کز چون تو نا کسی نکند فرق کس مرا

2 نه جور خاری و نه جفای گلی دریغ زآسایشی که بود به کنج قفس مرا

3 با پاکدامنان هوس الفتیش نیست آن به که باز داند از اهل هوس مرا

4 نزدیک گشته محمل آن ماه نو سفر کز دل رسد به گوش صدای جرس مرا

1 تا سازم آشنایت نا آشنا نگارا بیگانه کردم از خویش یاران آشنا را

2 با آنکه جز صبا نیست پیکی ز من به کویش خواهم که ره نباشد در کوی او صبا را

3 چون من کسی گذارد سر بر خط غلامیش بیرون چرا نهد کس از حد خویش پارا؟

4 از نو چه خواهد آرد کس را به دام عشقش با عاشقان دیرین کمتر کند جفا را

1 ره به این ضعف ار به کوی یار می باید مرا سیلها از دیده ی خونبار می باید مرا

2 مایل عشاق صادق نیستند این نیکوان بعد ازین از عشق پاک انکار می باید مرا

3 گر بخواهم شرم گردد مانع این نظاره ام دیده ای چون دیده ی اغیار می باید مرا

4 تا نیفتد در جهان آتش ز آب چشم تر چاره ی این آه آتشبار می باید مرا

1 از دست دادخواه اگراینست آه ما آه ار به داد ما نرسد دادخواه ما

2 از جرم خون من مکن اندیشه ای به حشر کآنجا به غیر دل نبود کس گواه ما

3 صد بار آشیان مرا سوخت برق آه یک خار کم نکرد به عمری ز آه ما

4 تأثییر آه ماست که کرده است ایمنش اندیشه ای که داشت ز تأثیر آه ما

آثار سحاب اصفهانی

32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی