1
در ره عشق اختیار از دست رفت
پای ماند از کار و کار از دست رفت
2
در چمن دردا که ساقی تا قدح
داد بر دستم بهار از دست رفت
3
آه کز دست دلم دامان صبر
رفت چون دامان یار از دست رفت
4
نقد جانی را که از بهر نثار
داشتم در انتظار از دست رفت
5
در رهش خاکی که میکردم به سر
ز آب چشم اشکبار از دست رفت
6
روزگار وصل آه از روزگار
کز جفای روزگار از دست رفت
7
ز آن دو لعل از دستم آرام و قرار
ز آن دو زلف بیقرار از دست رفت
8
پا نهادم بر سر بالین (سحاب)
لیک در وقتی که کار از دست رفت