32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی

1 گر خرد سنجد مه روی تو را با آفتاب آنقدر بیند تفاوت کز سهابا آفتاب

2 ماه دوشت دیده مهر امروز شرمش باد اگر باز طالع گردد امشب ماه و فردا آفتاب

3 آفتاب و سرو می گفتم تو را گر داشتی عارض تابنده سرو و قدر عنا آفتاب

4 هر شب اندازد سپر از تیر آه من بلی چون تو کی دارد دلی از سنگ خارا آفتاب؟

1 روز آن را که سیه گشت ز چشم سیهت روشنی نیست جز از پرتو روی چو مهت

2 ز یکی جان بستاند به یکی جان بخشد جان من این چه اثرهاست که دارد نگهت؟

3 عجبی نیست اگر صید حرم را ز حرم به سوی دامگه آرد هوس دامگهت

4 ز تو داد دل ما را بستاند روزی آنکه کرده است به ملک دل ما پادشهت

1 ز خشم و جنگ تو جان بس ملول و دلتنگ است از آن به بخت بدم دل همیشه در جنگ است

2 ز زنده دل بفریبد به مرده جان بخشد لب ترا گهی ااعجازو گاه نیرنگ است

3 مرا چه فرق که گشتم هلاک در ره عشق؟ به مقصد ار دو سه گام از هزار فرسنگ است

4 ز عیش کنج قناعت چه آگهی دارند؟ شهان که مسکنشان بر فراز اورنگ است

1 در خواب هم ز وصل تو کس کامیاب نیست کان دیده را که روی تو دیده است خواب نیست

2 غیر از بنای عشق کزین سیل محکم است نبود عمارتی که زاشکم خراب نیست

3 جان میرود ز تن مگر امروز در وداع کز بیم هجر او به دلم اضطراب نیست

4 نقش خیال خویش به چشم پر آب بین گویند اگر ثبات به نقش بر آب نیست

1 گویند که در شرع نبی باده حرام است در کیش من آن باده که بی دوست به جام است

2 کس روز وصال تو نداند که کدام است کآن روز همان صبح نگشته است که شام است

3 در بزم تمام است غم اریار نماند ور ماند و بیگانه رود عیش تمام است

4 تا مرغ دل آزاد نگردید ندانست کآرامی اگر هست در آن گوشه دام است

1 تا به کی باشد به بزم غیر یا در کوی دوست دوست در پهلوی غیر و غیر در پهلوی دوست

2 تا که پیغامی برد از دوست سوی دوستان زآنکه کس جز دشمن ما ره ندارد سوی دوست

3 دل ز خوی دوست نالد نی ز خوی آسمان کآسمان این دشمنی آموخت ست از خوی دوست

4 چون بر او کردم نظر برداشت چشم از روی غیر دوست شرم از روی دشمن کرد من از روی دوست

1 از زلف و رخت روز و شبم تیره و تار است زان هر دو عیان حادثه ی لیل و نهار است

2 تا روز شمار ار بشمارم عجبی نیست غم های شب هجر که بیرون ز شمار است

3 بر عارض گلگون مگرش دیده ی لاله آن خال سیه دید که داغش به عذار است

4 اهل هوس آزرده شدند از غمت آری نا صافی صهبا سبب رنج خمار است

1 در ره عشق اختیار از دست رفت پای ماند از کار و کار از دست رفت

2 در چمن دردا که ساقی تا قدح داد بر دستم بهار از دست رفت

3 آه کز دست دلم دامان صبر رفت چون دامان یار از دست رفت

4 نقد جانی را که از بهر نثار داشتم در انتظار از دست رفت

1 چون یوسف من گر به نکوئی پسری داشت یعقوب ز حال دل زارم خبری داشت

2 ای دل ز چه رو منتظر صبح وصالی کی بود که از پی شب هجران سحری داشت؟

3 یا رب بچه جرم از نظر انداخته ما را؟ آن شاه که بر حال گدایان نظری داشت

4 میبرد اگر سنگدلی دل ز کف او آن سنگدل از حال دل من خبری داشت

1 بسکه در عهدت به ما بیداد رفت از تو بیداد سپهر از یاد رفت

2 خود چه دام است اینکه بیخود سوی آن هر کجا صیدی که بود آزاد رفت

3 از وصال آبی نزد بر آتشم تا ز هجران خاک من بر باد رفت

4 شد چو نومید از وفاتم رفت آه بر سرم شاد آمد و ناشاد رفت

آثار سحاب اصفهانی

32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی