32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی

1 ره به این ضعف ار به کوی یار می باید مرا سیلها از دیده ی خونبار می باید مرا

2 مایل عشاق صادق نیستند این نیکوان بعد ازین از عشق پاک انکار می باید مرا

3 گر بخواهم شرم گردد مانع این نظاره ام دیده ای چون دیده ی اغیار می باید مرا

4 تا نیفتد در جهان آتش ز آب چشم تر چاره ی این آه آتشبار می باید مرا

1 افزود جفای بت بیدادگرم را زین به چه اثر بود دعای سحرم را؟

2 او از همه کس در طلب مژده مرگم من هر دم ازین شاد که پرسد خبرم را

3 وقتی که ز کوی تو برد سیل سرشکم داند همه کس خاصیت چشم ترم را

4 ذوقی ز اسیری بودم لیک نبندم بر دام تو دل تا نکنی بال و پرم را

1 گر به دل صد بار گویم قصهٔ جانانه را باز می‌خواهد که از سر گیرم این افسانه را

2 حسرت سنگ تو دارد هرکس اما کو دلی؟ چون بر آرد آرزوی یک جهان دیوانه را

3 هر زمان از گریه خوش تر گردد احوال دلم سیل را بنگر که آبادی دهد ویرانه را

4 دل نمی‌بندم دگر بر التفات نیکوان صید دام افتاده می‌داند فریب دانه را

1 به قصد صید دیگر ریخت خون صید دل ما را و گرنه هرگز این طالع نباشد بسمل ما را

2 به راه منزل اغیار پویانست و از خجلت به هر کس می رسد پرسد نشان منزل ما را

3 ندارد تا دل ما هست غم در هیچ دل راهی روا باشد که داند هر دلی قدر دل ما را

4 بگستر دامی اکنون کز اسیری نیست دل آگه اگر خواهی بدست آورد صید غافل ما را

1 ماند آخر حسرت دیدار او در دل مرا منتی در دل نهاد این مرگ مستعجل مرا

2 بارها دل بر وفای خوبرویان بسته ام باز می خواهم که داند هر کسی عاقل مرا

3 نفگند از دور هرگز ناوکی بر سینه ام تا بماند یادگار شست او در دل مرا

4 ز آب چشم خویش می بستم ره این کاروان گردو گامی ضعف بگذارد پی محمل مرا

1 گر سر انکار قتل چون منی دارد زننگ به که در محشر گواه خود کند قاتل مرا

2 ضعفم افزون باد یا رب در شب هجران (سحاب) زآنکه فارغ کرد از این افغان بیحاصل مرا

3 بیش از اینم طاقت بیداد نبود چون کنم گه از جورش رهاند خسرو عادل مرا

4 شه نشان فتحعلی شاه آنکه بنوازد (سحاب) با هزاران جرم باز از رحمت شامل مرا

1 گر نخواهم که به فرمان دل آرم جان را به که با خویش گذارم دل نافرمان را

2 شاد از اینم که به او زخم دگر تا نزند نتواند که بر آرد ز دلم پیکان را

3 من از این دست که دارم به گریبان پیداست که جفا جوی کشیده است زمن دامان را

4 خلقی از فتنه ی چشمش به شکایت بودند گر نیاموخته بود این نگه پنهان را

1 صحبت اغیار داد ره به دلش کینه را زشت کند روی زشت چهره ی آئینه را

2 در بر طفلی که یافت ره به دبستان عشق شادی یک شنبه نیست صد شب آدینه را

3 چون دل بی رحم او شد دل من آهنین بس که زپیکان خویش کرد هدف سینه را

4 از اثر آه من سرزده خطش بلی تیره کند دود آه طلعت آئینه را

1 تا این دل دیوانه بود عاقلهٔ ما از طعن جنون بیهده باشد گلهٔ ما

2 آسوده غم عشق ز تنگی دو عالم روزی که نمودند به او حوصلهٔ ما

3 شادابی دل داده به خار و خس این دشت خونی که به هر گام چکد ز آبلهٔ ما

4 عمریست که پوییم ره کویش اگرچه از او نبود جز قدمی فاصلهٔ ما

1 ساقیا تا کی غم دوران گدازد تن مرا؟ ساغری تا وارهاند لحظه ای از من مرا

2 جان به این سختی برون هرگز نیاید از تنی می کشد بیرون مگر پیکان خویش از تن مرا

3 روزگاری داشت در دل انتظار مردنم همدمی باید که بر بالین کند شیون مرا

4 تا در این ره مانم از سر منزل مقصود دور گوئیا هر خار آن دستی است بر دامن مرا

آثار سحاب اصفهانی

32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی