1 زان گونه در فراق تو نومیدم از وصال کاندیشه ی وصال توام رفته از خیال
2 بخت ار مدد کند به وصالش رسم ولی موقوف بر محال نباشد بجز وصال
3 از چنگ او چگونه گریزم که می رسد شاهین تیز پر به حمام شکسته بال؟!
4 لطفت نکرد چاره ی قهر فلک زمن مسکین کسی که گشت به لطف تو مستمال
1 خطت دمید و آمدی ای غمگسار دل وقتی نیامدی که بیایی به کار دل
2 تنها شبی زلطف بیا در کنار من اما چنان میا که نیایی به کار دل
3 رفتیم و ماند دل به برت یادگار ما وین اشک سرخ بر رخ ما یادگار دل
4 چشم سیاه و زلف پریشان او ببین کآگه شوی زروز من و رزگار دل
1 هر عهد به هر کسی که بستم در عهد تو بی وفا شکستم
2 دلگیر به پرسش من آمد پنداشت که من هنوز هستم
3 شادم که گرت چنین بود عهد هر لحظه بدست تست دستم
4 جامی زد و با من آنچه خواهد گوید به بهانه ای که مستم
1 ایمن نباشد عاشقی در کویت از تیغ ستم با آن که دارد ایمنی صیدی که باشد در حرم
2 مهر رخت خلوت گزین آنجا که بنایی جبین پیدا که خورشید از زمین آنجا که بگذاری قدم
3 گاهی از آن صفر دهان گاهی از آن موی میان داری وجود عاشقان معدوم از چندین عدم
4 بستان حسن نیکوان آرد نهالش کام جان عشق تو در آن بوستان نخلی ست بارش رنج و غم
1 از تغافل یا تو را با خویش مایل میکنم یا برون مهر تو را یک باره از دل میکنم
2 گر به جا خوی برآرد خون ز چشمم دور نیست زر تیغ از بس که شرم از روی قاتل میکنم
3 هر زمان بر سینه از ناخن گشایم رخنهها چارهها بنگر که بهر تنگی دل میکنم
4 میکنم یا دل به آسانی ز مهر روی تو یا که بر خود کار را یک باره مشکل میکنم
1 گرز آن که فغانی ز دل زار برآرم کام دل زار از تو دل آزار برآرم
2 از آبله ی پا به ره وادی عشقت هر گام چه گلها که زهر خار برآرم
3 خواهم که دل از روزن روی تو ببیند گر تیر تو از سینه ی افگار برآرم
4 از حد نگذشته است جفا کاری گردون وقت است که یک آه شرر بار برآرم
1 چنان در بزم غیر امشب غمین از وصل جانانم که هردم شاد سازند از نوید روز هجرانم
2 چو اندیشم ز جور پاسبان و منع دربانش که در آن کوز چشم این و آن از ضعف پنهانم
3 گرم زین پیش یک گل بود دایم زینت دامان کنون باشد ز خون دل بسی گلرنگ دامانم
4 گرم از پرتو یک شمع روشن بود بزم امشب هزاران شمع از آه آتشین بین در شبستانم
1 آمد ز درو داد به کف جام شرابم هم آب بر آتش زد و هم آتش از آبم
2 از آتش سودای گلی دل زندم جوش این است که دایم چکد از دیده گلابم
3 با مدعی آمد به سرم آه که دارد ماری به سر این گنج که بینی به خرابم
4 تا کس نبرد آرزوی روی تو در خاک نگذاشته از خاک اثری چشم پر آبم
1 در عشق چو باید که به ناچار بمیرم از جور تو به کزغم اغیار بمیرم
2 هر شب دهیم وعده ی دیدار که تا صبح صد بار شوم زنده و صد بار بمیرم
3 گیرم به نگاهی ز تو صد حسرتم افزود دیگر بسرم بگذر و بگذار بمیرم
4 امشب که بدیدار توام زنده چو شمع آه دانم که شود صبح پدیدار بمیرم
1 دل صید کمند تست جان هم این گشته اسیر دامت آن هم
2 فریاد که در دل تو فریاد تاثیر نمی کند فغان هم
3 شاه از تو حذر کند گدا هم پیر از تو به جان بود جوان هم
4 از دام و قفس چو بگذرد کس گلزار خوش است و آشیان هم