چه غم گر در بهاری بوسه از سحاب اصفهانی غزل 239
1. چه غم گر در بهاری بوسه ی او نقد جان دادم
حیات بی ثباتی بهر عمر جاودان دادم
...
1. چه غم گر در بهاری بوسه ی او نقد جان دادم
حیات بی ثباتی بهر عمر جاودان دادم
...
1. دل که پیش دوست گوید خون شدم
من کزو دورم چه گویم چون شدم
...
1. به خاک پاکم کنید چندی فغان و غوغا پس از هلاکم
که شاید آن شوخ که یک ره آرد پی تماشا گذر به خاکم
...
1. در هجر تو پروای دل زار ندارم
من در غم خویشم به کسی کار ندارم
...
1. پیش از این باری اگر در بزم یاری داشتم
بر دل از رشک رقیبان نیز یاری داشتم
...
1. کجا اندیشه از چشم بد ایام میکردم؟
در ایامی که در میخانه می در جام میکردم
...
1. چه غم که ریخته شد بال و پر ز سنگ توام
که بی نیاز زبال از پر خدنگ توام
...
1. نیم جانی بود تا جا بود در میخانهام
پر نشد پیمانه تا خالی نشد پیمانهام
...
1. کی شکایت از دل بی رحم دلبر داشتم؟
گر چو او من هم دلی از سنگ در بر داشتم
...
1. گله تا حشر اگر زیار کنم
شرح یک شمه از هزار کنم
...
1. مپندار نا شادی یار دارم
یک امشب که با او دلی شاد دارم
...
1. باز بر درگهت ای مایهٔ ناز آمدهام
خشمگین رفته به صد عجز و نیاز آمدهام
...