هرگز نیافت کس اثری در از سحاب اصفهانی غزل 251
1. هرگز نیافت کس اثری در ترانهام
جز اینکه سوخت خار و خس آشیانهام
...
1. هرگز نیافت کس اثری در ترانهام
جز اینکه سوخت خار و خس آشیانهام
...
1. گر چه در باغ سر کوی تو ای گل خارم
تا به کوی توام از باغ جنان بیزارم
...
1. گفتم از وصلش علاج درد روزافزون کنم
روز وصلش دردم افزون شد ندانم چون کنم؟!
...
1. عمری امید وفا و مهر از آن دل داشتم
خویش را خرسند از این فکر باطل داشتم
...
1. به زیر تیغ از بس جان خود قابل نمیبینم
ز شرم جان ناقابل سوی قاتل نمیبینم
...
1. چو فکر کوتهی عمر ای پسر کردم
حدیث زلف دراز تو مختصر کردم
...
1. پیغام تو را گر همه دل بود بریدم
یک بار نگفتم که ندامت نکشیدم
...
1. چون نیست بدل قوت فریاد گرفتم
در رهگذرش جا ز پی داد گرفتم
...
1. کشم ار جور از او باز وفا میخواهم
بین چهها میکشم از یار و چهها میخواهم
...
1. جز خانه ی دل منزل جانانه ندانم
کس را بجز او صاحب این خانه ندانم
...
1. چه غم گر در برش مهر خموشی بر دهن دارم
که با او در میان از هر نگاهی صد سخن دارم
...
1. با خیالت به مراد دل خود در سخنم
آه اگر چرخ جفا پیشه بداند که منم
...