یار رقیب شد به فسون یار از سحاب اصفهانی غزل 216
1. یار رقیب شد به فسون یار من دریغ
جبرئیل گشت هم نفس اهرمن دریغ
...
1. یار رقیب شد به فسون یار من دریغ
جبرئیل گشت هم نفس اهرمن دریغ
...
1. ز اطراف گلستان تو روئیده خار حیف
آورده خار گلبن حسنت به بار حیف
...
1. بار در بزم وصال تو شب تار فراق
چون ندارم چه کنم گر نکشم بار فراق؟
...
1. خواهد هزار زنده ز غیرت شود هلاک
گاهی پس از هلاکم اگر بگذرد به خاک
...
1. زان گونه در فراق تو نومیدم از وصال
کاندیشه ی وصال توام رفته از خیال
...
1. خطت دمید و آمدی ای غمگسار دل
وقتی نیامدی که بیایی به کار دل
...
1. هر عهد به هر کسی که بستم
در عهد تو بی وفا شکستم
...
1. ایمن نباشد عاشقی در کویت از تیغ ستم
با آن که دارد ایمنی صیدی که باشد در حرم
...
1. از تغافل یا تو را با خویش مایل میکنم
یا برون مهر تو را یک باره از دل میکنم
...
1. گرز آن که فغانی ز دل زار برآرم
کام دل زار از تو دل آزار برآرم
...
1. چنان در بزم غیر امشب غمین از وصل جانانم
که هردم شاد سازند از نوید روز هجرانم
...
1. آمد ز درو داد به کف جام شرابم
هم آب بر آتش زد و هم آتش از آبم
...