1 مدعیان در پیم جمله کمین کرده اند آه که مهر مرا با تو یقین کرده اند
2 داغ غلامیش را من بدل خویش جا داده ام و خسروان زیب جبین کرده اند
3 رخ زمی سرخ کن سرخ بر غم سپهر خاصه که از سبزه سبز روی زمین کرده اند
4 برهمنان گشته اند گرنه از این بت خجل از چه بتانرا چنین گوشه نشین کرده اند
1 پیشتر کاین دل درون سینه ماوا کرده بود مهر روی خوبرویان دردلم جا کرده بود
2 آمدی سوی من و امشب نصیب غیر شد آسمان هر غم که بهر من مهیا کرده بود
3 نا کسی جز من بکویش بود می پنداشت یار میتوان با دیگری کرد آنچه با ما کرده بود
4 با دل و جانم غمت کرد آنچه با من در غمت این دل بی صبر و جان نا شکیبا کرده بود
1 از دست تست باده بکامم چنان لذیذ خون منت به کام بود آنچنان لذیذ
2 چون زاهد از کفش نستانم قدح که نیست غم ناگوار و باده زدست بتان لذیذ
3 دشنام اگر دهد عوض بوسه گوبده کان هم بود چو بوسه ی او ز آن دهان لذیذ
4 گر پیرم ار جوان، نکنم ترک می که، هست در کام پیر خوش به مذاق جوان لذیذ
1 تنها منم نه از همه کس خاکسارتر هر کس عزیزتر به بر اوست خوارتر
2 او زاشتیاق صحبت غیر است بیقرار من گشته ام زغیرت او بیقرارتر
3 زهر اجل به کام بود گرچه ناگوار نبود ولی ز زهر غمت ناگوارتر
4 از عشق آن نگار دل هر کسی فگار اما دل من از همه دلها فگارتر
1 از بس گرفته خو بخیالت دل صبور از غیبت تو نیز برد لذت حضور
2 بنمای روی خویش به بیگانه وقت مرگ حیف است کآرزوی تو را او برد به گور
3 نه تو مرا شناسی و نه من تو را زبس من بر رخت زشرم ندیدم تو از غرور
4 یا رب همیشه روی بد غیر دورباد از چشم یار و چشم بد از روی یار دور
1 آورده ام بکف باز زلف نگار دیگر با بیقرار دیگر دادم قرار دیگر
2 خطش دمید و رفتم از گلستان کویش چون این خزان ندارد از پی بهار دیگر
3 گر باز روزگارم خواهد که تیره سازد کو فرق دارد امروز با روزگار دیگر
4 آنکس که بود زین پیش در ششدرغم تو گو با حریف دیگر بازد قمار دیگر
1 کشیم بارز کویت به سوی یار دگر بر تو یابد اگر غیر بار بار دگر
2 من از جفای تو در کار جان سپردن و تو هنوز بهر هلاکم به فکر کار دگر
3 امید من ز تو امشب روا نشد گویا بود به راه تو چشم امیدوار دگر
4 اجل رسیده و وصل تو باز می طلبم من انتظار تو دارم تو انتظار دگر
1 بر آن سرم که دهم دل به دلنواز دگر که تا فزون کنم از عجز خویش ناز دگر
2 از این طبیب ندیدیم چاره به که رویم به چاره سازی دل سوی چاره ساز دگر
3 دگر چو شمع میفروز چهره زانکه فتاد به جانم آتشی از عشق جان گداز دگر
4 نوای ساز محبت به گوش من مسرای که خوش فتاده به گوشم سرود ساز دگر
1 دلش از عشق خون به سینه نگر می نابش در آبگینه نگر
2 مایلش دل بمهر کینه دلی است در دلش باز میل کینه نگر
3 کلبه اش ز آب دیده چون بحریست تن در آن بحر چون سفینه نگر
4 شده نازک ز تاب عشق دلش سنگ را زآتش آبگینه نگر
1 مردیم و دل ز دست غمش در فغان هنوز جان رفته و نرفته غم او زجان هنوز
2 با آنکه خاک شد تنم از دست آسمان دست جفاز من نکشد آسمان هنوز
3 دانی مگر که حسن تو زایل نشد ز خط کز عاشقان خود گذری سر گران هنوز
4 چندی اگر چه پیرو زاهد شدم زجهل دارم امید عفو ز پیر مغان هنوز