گر خواهی ای صبا خبری خوش از سحاب اصفهانی غزل 204
1. گر خواهی ای صبا خبری خوش رسانیش
گو شرح ناتوانی من تا توانیش
...
1. گر خواهی ای صبا خبری خوش رسانیش
گو شرح ناتوانی من تا توانیش
...
1. نه همین ز شرم در بر نکشیدهام هنوزش
که برم نشسته عمری و ندیدهام هنوزش
...
1. به ناکامی دهم جان چون ببینم روی گلفامش
که گر حاصل نشد کام من او حاصل شود کامش
...
1. ز چشم غیر پوشیدم جمالش
نمیدانم چه سازم با خیالش
...
1. بس آنجا رفته بر خاک آرزویش
سراسر آرزو شد خاک کویش
...
1. اگر با غیر خواهم سر گرانش
به من آن به که باید مهربانش
...
1. روزی که یکی شیفته آمد به کمندش
آرام نگیرد دل دیوانه پسندش
...
1. تا نئی از قید جان و تن خلاص
نیست ممکن وصل او در بزم خلاص
...
1. رود ز جانم اگر بنگرم بر آن عارض
هزار عارضه ام گر بود به جان عارض
...
1. بهر بر چیدن چو چیدند این بساط
طبع دانا زان نیابد انبساط
...
1. بلبل به چمن چنان کند حظ
ما راست بکویت آنچنان حظ
...
1. چون تو می خواهیم از خود به نگاهی قانع
به نگاهی شود این دیده الهی قانع
...