صباح عید صیام است ساقیا از سحاب اصفهانی غزل 192
1. صباح عید صیام است ساقیا برخیز
که مدتی به بطالت گذشت عمر عزیز
...
1. صباح عید صیام است ساقیا برخیز
که مدتی به بطالت گذشت عمر عزیز
...
1. سوی قد سرو و رخ گل چون نگرد کس
چون آن قد زیبا رخ گلگون نگرد کس
...
1. ز دوری تو نمردم همین گناهم بس
ولی امید وصال تو عذرخواهم بس
...
1. ذوقی مبادش از غم صیاد در قفس
مرغی کز آشیانه کند یاد در قفس
...
1. هر که دید آن گل عارض مژه ی خون بارش
گلستانیست که گل میدمد از هر خارش
...
1. تا پیر می فروش چه آمد سعادتش
کآمد سعادت ابدی در ارادتش
...
1. آنکه می گشت سکندر به جهان در طلبش
گو بیا و بنگر چون خضر اینک زلبش
...
1. چو پرده بر فتد از روی مهر آسایش
سزد که مهر در افتد چو سایه در پایش
...
1. به راهی میکشد عشقم که پیدا نیست پایانش
خضر نبود عجب گر گم کند ره در بیابانش
...
1. خوشا آن روزگار خوش که با من بود یاری خوش
جدا ز آن یار خوش دیگر ندیدم روزگاری خوش
...
1. نه از پیوند هر آلوده دامانی بود باکش
همین ترسد ز من آلوده گردد دامن پاکش
...
1. اگر ز آمیزش اغیار نبود یار من عارش
چرا گردد خجل هرگه که بینم پیش اغیارش؟
...