32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی

1 اسرار عاشقی ز دلی آشکار شد کآگه ز شوق ناله ی بی اختیار شد

2 نه منع پاسبان و نه آزار مدعی فارغ کسی که خاک سر کوی یار شد

3 شادم که خاک کوی تو بر سر کسی نکرد تا بر ره تو دیده ی من اشکبار شد

4 رفتم چنان ز بوی گل از خود که نیستم آگه که کی گذشت خزان کی بهار شد

1 این نه خط است که آرایش حسن تو فزود سایه ی زلف سیاه تو رخت کرد کبود

2 این نه خط است که آرایش او خواست چو دود دود آه من از آیینه ی او عکس نمود

3 خط او سر زد و شادم که به عشاق او را التفاتیست که هر روز فزون خواهد بود

4 صیقل حسن کز آئینه ی جان زنگ زداست زنگ از آئینه ی خود چون نتوانست زدود؟

1 زین الم در دم مرگم المی بیش نباشد گر تو را بینم و از عمر دمی بیش نباشد

2 نبود قوت رفتار به پای طلب من ورنه تا منزل جانان قدمی بیش نباشد

3 سهل باشد که بر آری تو تمنای دلی را کآرزویش ز تو جز لطف کمی بیش نباشد

4 نقطه ی لعل لبت را نبود هیچ وجودی یا وجودیست که هیچ از عدمی بیش نباشد

1 خسروا صحن فلک ساحت میدان تو باد گردش گوی خور از لطمه ی چوگان تو باد

2 نرسد پای وجودت چو بر اقلیم وجوب برتر از کون و مکان عالم امکان تو باد

3 در حریم حرم عیش و طرب مهر و سپهر دایم این مجمر و آن مجمره گردان تو باد

4 ماه از شمع وثاق تو پی کسب ضیا همچو شمع فلک از شمسه ی ایوان تو باد

1 نه من هر آن که ز ابنای انس جان دارد اگر کند به فدای تو جای آن دارد

2 کند تلافی بد عهدی گل آن مرغی که هر دو روز به گلزاری آشیان دارد

3 ندارد آرزوی آب زندگی در دل کسی که راه بر آن خاک آستان دارد

4 گرفت جان عوض بوسه و نداد افغان که هر معامله ی با بتان زیان دارد

1 بازم از وصلش به جسم ناتوان جان کی رسد دل ز دلبر کی شکیبد جان به جانان کی رسد

2 یارب این دستی که دارد غیر بر دامان او چون من از حرمان رویش بر گریبان کی رسد

3 وقت مردن وعده ی وصلم دهد تا زین نوید منتظر مانم که عمر من به پایان کی رسد

4 گریم و از گریه می‌خواهم به دل آسودگی غافلم کز سیل آبادی به ویران کی رسد

1 هر غم که جدا از دل غمگین من آمد مانند غریبی است که دور از وطن آمد

2 هر خار که در بادیه ی عشق تو سر زد آبش همه از آبله ی پای من آمد

3 صد داغ بدلها بنهد روز قیامت هر زخم که از تیغ تو زیب کفن آمد

4 گر سحر نگاهش نبود کی رود از تن هر جا که ز اعجاز لب او به تن آمد

1 کی ز امتداد روز قیامت حذر کند هر کس که در فراق شبی را سحر کند

2 بر ناورد خدنگ خود از سینه ام مباد دل از شکاف سینه بر او یک نظر کند

3 یک ناله می کشم ز جفای تو در پی اش صد ناله ی دگر که مبادا اثر کند

4 آن را که سر به خاک نیفتد ز تیغ تو از شرم چون به حشر سر از خاک بر کند

1 تو آن نئی که کسی از غمت هلاک شود برون غم تواش از جان دردناک شود

2 بنان خویش مکن رنجه بهر مکتوبی که چون گشایمش از آب دیده پاک شود

3 اگر تو را به من اول نظر فتد چه عجب نخست جرعه ی ساقی نصیب خاک شود

4 به باغ از آن گل عارض دمید رایحه یی صبا چو خواست گریبان غنچه چاک شود

1 خواب راحت شد از آن دیده که سوی تو فتاد خون فشان ماند نگاهی که به روی تو فتاد

2 هر که افتاد ز پا خواست که دستش گیرند مگر آن کس که ز پا بر سر کوی تو فتاد

3 هر شراری که بر افتاد ز دلها به جهان در حقیقت همه از شعله ی خوی تو فتاد

4 چشم بدخواه برویم ز ترحم که نکرد مگرش دیده به رخسار نکوی تو فتاد

آثار سحاب اصفهانی

32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی