1 چه غم گر در بهاری بوسه ی او نقد جان دادم حیات بی ثباتی بهر عمر جاودان دادم
2 نشد هرگز به من مایل دل او بر خلاف من که غیر از او ندادم دل به کس تا آنکه جان دادم
3 تمام عمر صرف این و آن کردم، ستم کردم که گنج شایگانی را خود از کف رایگان دادم
4 نبودم دوست تا با او نبودم آسمان دشمن که جان دادم ز دست این چو دل بر دست آن دادم
1 دل که پیش دوست گوید خون شدم من کزو دورم چه گویم چون شدم
2 چون کمر بر قتلشان بستی چه شد؟ کز شمار عاشقان بیرون شدم
3 از دل ناکام و جان نامراد بر مراد خاطر گردون شدم
4 از جنون عشق لیلی طلعتی عاقبت سرگشته چون مجنون شدم
1 به خاک پاکم کنید چندی فغان و غوغا پس از هلاکم که شاید آن شوخ که یک ره آرد پی تماشا گذر به خاکم
2 تو را توهم از این که خاکم مباد باد آورد به کویت مرا تصور که از ترحم نمیدهی تو بباد خاکم
3 به حیرتم زین که شوق تیغت چگونه بیرون نیاید از دل چرا که از تیغ بی دریغت رسیده بر دل هزار چاکم
4 زعشق پاکم اسیر حرمان زمن بتانراو گر نه چندان حذر نبودی شدی ملوث هوس گر آلود به عشق پاکم
1 در هجر تو پروای دل زار ندارم من در غم خویشم به کسی کار ندارم
2 دانی که میان من و زهاد چه فرق است؟ فرقی که من از کار خود انکار ندارم
3 گربار به اغیار دهی گر نروم من زین گونه که من طاقت این کار ندارم
4 خاموشی من پیش تو از راه ادب نیست حرفی که کنم جرأت اظهار ندارم
1 پیش از این باری اگر در بزم یاری داشتم بر دل از رشک رقیبان نیز یاری داشتم
2 رفت خاک من به باد آنجا خوشا وقتی که من بر سر آن کوی از خود یادگاری داشتم
3 جان اگر آسان ندادم از گران جانی مدان زآن که در هنگام مردن انتظاری داشتم
4 اعتبار غیر را نبود در آن کو اعتبار کآنچه روزی داشت او من روزگاری داشتم
1 کجا اندیشه از چشم بد ایام میکردم؟ در ایامی که در میخانه می در جام میکردم
2 کنون نه وصل صیاد و نه امید گرفتاری به این روزم نشاند آن شکوهها کز دام میکردم
3 به ظاهر از سر کوی تو میرفتم به شوق اما نگاه حسرتی سوی قفا هر گام میکردم
4 کنون دانم که هر عشقی که با غیر تو ورزیدم هوس بوده است و من بیهوده عشقش نام میکردم
1 چه غم که ریخته شد بال و پر ز سنگ توام که بی نیاز زبال از پر خدنگ توام
2 روی زمحفل من زود و دو دیر باز آیی هم از شتاب تو غمگین هم از درنگ توام
3 جهان به پیش نظر در غمت چنان تنگ است که کار بر دل تنگ از دهان تنگ توام
4 مباد ذوق اسیران چنگ عشق تو را اگر خیال رهایی بود ز چنگ توام
1 نیم جانی بود تا جا بود در میخانهام پر نشد پیمانه تا خالی نشد پیمانهام
2 از دل دیوانهام دیوانهتر دانی که کیست؟ من که دایم در علاج این دل دیوانهام
3 آورد هر چند خواب افسانه اما نایدت هرگز اندر دیده خواب ار بشنوی افسانهام
4 از فریب خال او در دام زلفش دل فتاد مبتلای دام او دل گشت از این دانهام
1 کی شکایت از دل بی رحم دلبر داشتم؟ گر چو او من هم دلی از سنگ در بر داشتم
2 نیست غم گر داده ام جان ز آنکه با خود کرده ام آن غمی کآن را زجان خویش خوش تر داشتم
3 دیدم استغنای او اکنون به زخمی راضیم ورنه من ز آن بی وفا امید دیگر داشتم
4 نیست افسوسی گرم در راه عشقت رفت سر لیک صد افسوس از آن شوری که در سر داشتم
1 گله تا حشر اگر زیار کنم شرح یک شمه از هزار کنم
2 چاره ی یأس شد زو عده ی وصل تا چه با درد انتظار کنم
3 روزگارم سیه تو کردی و من شکوه از جور روزگار کنم
4 بر در او چه جای نومیدیست به چه دل را امیدوار کنم؟