32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی

1 آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود هر لحظه دوستیش بمن بیشتر نبود

2 تدبیر اگر چه جز به دعای سحر نبود کردم بسی دعا و یکی را اثر نبود

3 شد مهربان زناله دلش لیک با رقیب خوش آن زمان که ناله ی ما را اثر نبود

4 فرزانه آنکه بر درد و نان نرفت و ساخت با لقمه ی جوینی اگر بود یا نبود

1 هر زمان دامن به خون بی‌گناهی تر کند چون رسد نوبت به من اندیشه از محشر کند

2 سال‌ها کردیم بر کوی تو در سر خاک‌ها تا که در کوی تو دیگر خاک ما بر سر کند

3 قوت یک آه دارد دل نمی‌داند کز آن چارهٔ بیداد آن یا کینهٔ اختر کند

4 دست هجران تواش در بر کند صد جامه چاک هرکه روزی خلعت وصل ترا در بر کند

1 دل از باد صبا ز احوال دلبر چون خبر گیرد اگر صد بار گوید باز میخواهد ز سر گیرد

2 ستاده بر سر من تا کند با خاک یکسانم گمانم اینکه می خواهد مرا از خاک بر گیرد

3 تو اندک خوی پیران پیشه کن من شیوه ی طفلان و گرنه صحبت پیر و جوان مشکل که درگیرد

4 پس از عمری که یابم راه حرف و رخصت دیدن فغان راه تکلم اشک پیش چشم تر گیرد

1 دم مرگ است و بازم دل بود در فکر یار خود اجل در کار خود مشغول و من و من در فکر کار خود

2 همی خواند به عشق دیگرانم بی نیازی بین که صیادم به صیاد دگر بخشد شکار خود

3 عنانم او کشد هر سوی و من از دست خود نالم که خود دادم بدست او عنان اختیار خود

4 مپرس از من چه نامی و زکجائی رفت ای همدم مرا هم نام خود از یاد و هم نام دیار خود

1 با من فلک هزار جفا هر زمان کند آری سپهر آنچه تو خواهی همان کند

2 با هر که مهربان شود او را کند هلاک زین ره مگر فلک به منش مهربان کند

3 ز آسیب حادثات زمان آنزمان کسی دوری کند که دوری از اهل زمان کند

4 باید فراق روی تو را خواست ز آسمان چون بر خلاف خواهش کس آسمان کند

1 نثارت جان کنم گر زر نباشد اشارت کن گرت باور نباشد

2 جهان از آتش آهم بسوزد اگر از آب چشمم تر نباشد

3 نباشد ماه من بی مهر چندان اگر بی مهری اختر نباشد

4 به زیر تیغ نالم تا نیاید که عیشی زین مرا خوش تر نباشد

1 چو زلف بر مه رویش نقاب می‌گردد نهان به زیر سحاب آفتاب می‌گردد

2 چنان ز شرم تو هر روز خوی فشاند مهر که شام غرقهٔ دریای آب می‌گردد

3 دلم به کوی تو دایم به جستجوی وفاست چو تشنه‌ای که به گرد سراب می‌گردد

4 حباب بحر سرشک منست چرخ اما خراب آخر از آن چون حباب می‌گردد

1 سکندر آگهیش گرز لعل جانان بود چه گونه این همه مشتاق آب حیوان بود

2 نه وصل یار میسر شود مرا نه مرگ رقیب یکی از این دو اگر بود کار آسان بود

3 عجب مداراگر جای تست در دل من که یوسفی تو و یوسف مقیم زندان بود

4 چو او به حسن بود همچو ماه کنعان، کاش به عشق طاقت من هم چو پیر کنعان بود

1 تا زحال دل من دلبر من غافل بود آنچه کام من و دل بود از او حاصل بود

2 رست جان از تن و صد شکر که زایل گردید آنچه یک چند میان من و او حایل بود

3 تا نه جان بود فدای تو از این بودم شرم شرمم اکنون همه آن است که ناقابل بود

4 خلقی از راز دل من نبد آگاه ولی به زبان تو فتاد آنچه مرا در دل بود

1 چون من هر کس که از جان سیر باشد به زودی گر بمیرد دیر باشد

2 چه کوشم در خلاص دل همان به که این دیوانه در زنجیر باشد

3 اگر مبهم بماند آیه ی نور مه روی تواش تفسیر باشد

4 سیه تر کرد روزم تا بدانم اثر در ناله ی شب گیر باشد

آثار سحاب اصفهانی

32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی