امیدواری من در جهان وصال از سحاب اصفهانی غزل 132
1. امیدواری من در جهان وصال تو باشد
به نا امیدی من تا چه در خیال تو باشد
1. امیدواری من در جهان وصال تو باشد
به نا امیدی من تا چه در خیال تو باشد
1. دانی که از کیم می وصلت به جام بود
زآن پیشتر که از می و معشوق نام بود
1. کدام تیر بلا ترکش زمانه ندارد
که از تنم هدف و از دلم نشانه ندارد
1. اگر وقت سحر در ناله ی هر کس اثر باشد
نباید آرزویی در دل مرغ سحر باشد
1. کو طاقت دیدار گرفتم که تواند
سوی تو مرا جذبه ی عشق تو کشاند
1. با دل آگه شدم آن شوخ ستمکاره چه کرد
از پی چاره ندانم دل بیچاره چه کرد
1. بی بند کجا پای دل من بگذارد
زلفی که تو را بند به گردن بگذارد
1. بستیم لب از شکوه ی پیمان گسلی چند
تا آن که نسازیم ز خود رنجه دلی چند
1. هیچگه با من محنت زده بیداد نکرد
آسمان کآن بت بیداد گر امداد نکرد
1. لب لعلت چو میل باده کند
نشئه باده را زیاده کند
1. از من به حذر یار هوسناک نباشد
گر دامنم از لوث هوس پاک نباشد
1. هر جا که غمی بر دل غمگین من آمد
مانند غریبی است که دور از وطن آمد