32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی

1 با چشم تر هر جا روم کآن سرو بالا بگذرد دردا که سیل اشک ما نگذارد آنجا بگذرد

2 دیدارت ای بیدادگر افتد بفردای دگر مانند امروزم اگر دور از تو فردا بگذرد

3 با لعلت ای عیسی نفس کآب حیاتست آن وبس ظلم است اگر بر یاد کس نام مسیحا بگذرد

4 غیر ای نگار تندخو برتابد از مهر تو رو گر بگذرد یکدم بر او نوعی که بر ما بگذرد

1 گر یار بحالم نظری داشته باشد باشد که زحالم خبری داشته باشد

2 آن ماه مقامش بفلک هست که چون ماه از شعله ی آهم حذری داشته باشد

3 گفتی سحر آیم ز وفا در برت اما مشکل ز پی امشب سحری داشته باشد

4 گویند کسی از بر یار آمده یا رب از آمدن او خبری داشته باشد

1 میل رفتن گر از آن گوشه ی بامم باشد لذت سنگ جفای تو حرامم باشد

2 کشتنی باشد و خون ریختنی تا امروز دل خود کام ترا میل کدامم باشد

3 خوش بود وصل تو بی مدعی ای ماه تمام چه شود دگر شبی این عیش تمامم باشد

4 گفتمش سر و قدت همچو قد سرو سهی است گفت آنهم خجل از طرز خرامم باشد

1 دل که او بیخبر از روز سیاهش باشد گو سر زلف سیاه تو گواهش باشد

2 رسم انصاف در اقلیم نکوئی نبود خاصه بیدادگری همچو تو شاهش باشد

3 شب آن کز مه رخسار تو روشن چه عجب بی نیازی اگر از پرتو ماهش باشد

4 یک شکستم به پر از سنگ جفایش نرسد گر نه شوق شکن طرف کلاهش باشد

1 گفتی دل نا شاد توان کرد آری چو یکی بوسه توان داد توان کرد

2 دیگر نکنم فکر دل خویش که چندان ویران نشد این خانه که آباد توان کرد

3 یک بار در آن بزم مرا راه توان داد ور ره نتوان داد زمن یاد توان کرد

4 باید چو شب هجر توام روز وصالی تا با تو ز خویت گله بنیاد توان کرد

1 زروی لطف اگر یار در کنار نشیند عجب مدار که گل در کنار خار نشیند

2 فلک نداد از آن رهگذر بباد غبارم که آن غبار مبادش به رهگذر نشیند

3 بدل زهر که غباری نشسته بود زدودم مباد آن که ز من بر دلی غبار نشیند

4 در انتظار وفاتم نشسته بر سر اجل، گو که بیش ازین نپسندم در انتظار نشیند

1 ساقی بیار باده که ایام دی رسید گر دی رسید شکر خدا را که می رسید

2 تا کی درنگ می به قدح کن زخم ببین انگور رفت کی به خم و باده کی رسید

3 یار آمد و رقیب رسید از قفای او آمد اگر چه عمر اجل هم ز پی رسید

4 آمد بهار و رفت بهار من از کنار یعنی بهار عمر مرا فصل دی رسید

1 هر آن خصمی که با من آسمان کرد شرار آه من با او همان کرد

2 مرا چون یافت در تن نیست جانی بهای بوسه ی او نقد جان کرد

3 مآلی خوش ندارد جور بنگر چه با گل عاقبت باد خزان کرد

4 همین بیمهری گردون مرا بس که با آن سست مهرم مهربان کرد

1 که با آن شاه خوبان شمه‌ای از حال من گوید به ماه مصر حال ساکن بیت‌الحزن گوید

2 ز بس گوید حدیث غیر اگر حرفی به من گوید نمی‌خواهم که آن شیرین‌زبان با من سخن گوید

3 به من هرگه رسد ز آن پیش کآرم شکوه‌ای بر لب سخن‌هایی که باید من بگویم او به من گوید

4 نگویم تا به آن نامهربان راز دل خود را همان ناگفته در هر محفل و هر انجمن گوید

1 نیند طالب می عاشقان که خوردستند زجام عشق شرابی که تا ابد مستند

2 به روی مدعی آن در که سالها بستم به حرف مدعی آخر به روی ما بستند

3 به فیض عشق در آغاز عاشقی دانم هزار نکته که اهل جهان ندانستند

4 چه گونه وصل میسر شود که میل بتان بود به سیم و زر و عاشقان تهیدستند

آثار سحاب اصفهانی

32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی