32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی

1 آنرا که درد عشق تو ره یافت در مزاج مرگ است یا وصال یکی زین دواش علاج

2 در ملک حسن و ملک ملاحت تو آن شهی کالحق سزد اگر دهدت شاه مصر باج

3 ماهی تو وز طره ات اینک برخ کلف شاهی تو وز کاکلت اینک به فرق تاج

4 مژگان تو سنان و دو چشمان دو ترک مست زلف تو صولجان و دو پستان دو گوی عاج

1 هر که را در کیش او نهی است راح خون او در کیش میخواران مباح

2 شیخ در تقوی صلاح خویش دید ما صلاح خویش در ترک صلاح

3 بهر قتل عاشقان مژگان تو بی نیاز است از سهام و از رماح

4 میل آزادی ندارم ورنه نیست بندیم در پای و قیدی بر جناح

1 ز صاف راح بکش هر صباح جام صبوح که صبح موسم عیش است و راح لذت روح

2 صباح عید و لب جویبار و جام صبوح روا بود که پشیمان شود ز تو به نصوح

3 چه سود از این که لبش مرهم جراحت هاست مرا که هست جگر داغدار و دل مجروح

4 دری که هست بدست رقیب ما مفتاح روا بود که نباشد به روی ما مفتوح

1 ز شیخ ما چه شماری هزار فعل قبیح؟ همین بس است که شد منکر جمال صبیح

2 مپرس حال دل و بنگر اشک خونینم که این کنایه به حالش بود به از تصریح

3 چو بزم وصل می صاف نیست گرچه بود به وصف کوثر و جنت هزار فعل قبیح

4 به عشق روی بتی بسته ایم زناری که غیرتش زده صد عقده در دل تسبیح

1 پوشد اگر نهان نه کنی در نقاب رخ از شرم آفتاب رخت آفتاب رخ

2 تا چیست جرم دل که به خونش بود مدام او را نگار پنجه و ما را خضاب رخ

3 چون بی تو خواب رخ ننماید به چشم من در چشم من چه گونه نمائی به خواب رخ

4 ما و تو را چو لاله بود سرخ رو ولیک ما را زخون دیده تو را از شراب سرخ

1 فغان که زاغ به گلشن زبسکه شد گستاخ بجای بلبل مسکین نشست بر سر شاخ

2 کسی که پای بکویت نمی نهاد از بیم چه شد که دست در آغوشت آورد گستاخ

3 چه رخنه در دل آن شوخ سنگدل بکند گرفتم آه دلم سنگ را کند سوراخ

4 به حیرتم که چسان جا گرفته در دل تنگ غم بتان که نگنجد در این جهان فراخ

1 عشقت ز هر چه جز تو فراموشی آورد وصل تو آن شراب که بیهوشی آورد

2 بر هر زبانی آورد از من حکایتی نامم که بر زبان تو خاموشی آورد

3 با کس منوش باده و گر پند بشنوی چندان مخور که مستی و مدهوشی آورد

4 کآرد هر آنچه بر سر خوبان پارسا شوق شراب و میل قدح نوشی آورد

1 نگیرد تا دلت در دل دری چند بدل بگشا ز زخم خنجری چند

2 دلم دانی که در خیل بتان چیست مسلمانی اسیر کافری چند

3 ز بی مهری سیه دارند روزم مهی چند از جفای اختری چند

4 چنان ویران شد از غم خانه دل که شهری از هجوم لشگری چند

1 هر گل که پس از مردنم از خاک بر آمد خاریست که از عشق گلی بر جگر آمد

2 تا خواجه پی ریختن طرح سرا بود هنگام عزیمت به سرای دگر آمد

3 ایمن بود از سنگ حوادث پر و بالم زیرا که مرا تیر تو تعویذپر آمد

4 یک تیر خطا شد بدلم آنچه فکندی صد تیر زدی لیک یکی کارگر آمد

1 اگر کام من سال و ماهی برآید ز آهی است کز سینه گاهی برآید

2 مرا نیست تاب نگاهی و گرنه تمنای من از نگاهی برآید

3 کشی بیگناهم ندانم چه آخر زقتل چو من بیگناهی برآید

4 چه سازی گهی کز پی دادخواهی زهر سو چو من دادخواهی برآید

آثار سحاب اصفهانی

32 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سحاب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی