1 من مبتلای عشق و دلم دردمند تست از پای تا سرم همه صید کمند تست
2 زلف بلند تست که افتاده تا بساق یا ساق فتنه از سر زلف بلند تست
3 ای شهسوار عرصه سرمد رکاب زن ملک وجود نعل بهای سمند تست
4 طی طریق یار نکردست غیر یار این در شاهوار بگوشم ز پند تست
1 مملکت شاه عشق جز دل درویش نیست دل بطلب کائنات مملکتی بیش نیست
2 بگذرد از خویشتن در طلب روی یار هر که بجانان رسید معتقدی بیش نیست
3 عشق بود کیش ما دولت اینست و بس کافر بیدولتست آنکه درین کیش نیست
4 در نظر هوشیار نیست عیان غیر یار این سخن آشکار در خور تفتیش نیست
1 ای ساقی جان جامی یار آمد یار آمد باما پس ایامی امشب بکنار آمد
2 هنگام زمستان شد مشکوی گلستان شد کز میکده در مشکوی آن باغ بهار آمد
3 ما را مرساد آسیب از نار انانیت از باغ الوهیت سیب آمد و نار آمد
4 شستم ورق خاطر از نقش و نگار چین بر صفحه دل نقشی زان نقش و نگار آمد
1 رویت همه آتشست و آبست مویت همه حلقه است و تابست
2 فصل گل و وقت صبح برخیز ای چشم دلم چه وقت خوابست
3 بگشای ز هم هلال ابروی در جام میی چو آفتابست
4 بنشسته ببارگاه گلبن گل خسرو مالک الرقابست
1 چرخ دو تا گشته و یکتاست عشق یک اثرست و همه اشیاست عشق
2 برگ گل گلبن توحید روح بار درخت دل داناست عشق
3 تشنه تر از ماست باو سلسبیل قطره چه و جوی چه دریاست عشق
4 عقل چه باشد که کند درک او عقل ضعیفست و تواناست عشق
1 هر که درویش در پیر مغان خواهد بود کارفرمای دل و والی جان خواهد بود
2 گر مکان یافت سری در قدم پیر مغان مالک مملکت کون و مکان خواهد بود
3 آفتابیست کزو تربیت باغ بقاست هر که در سایه آن سرو روان خواهد بود
4 بی نشانیست خدا جوی که گر خاک شود بسرش از قدم دوست نشان خواهد بود
1 باز دل را دست جان آمد بدست طره آن دلستان آمد بدست
2 آن سر زلف سیاه دلفریب با هزاران داستان آمد بدست
3 آنچه از آبادی دین شد خراب در خرابات مغان آمد بدست
4 گر چه دل ویرانه شد از عشق دوست لیک گنج شایگان آمد بدست
1 آمد و رفت ز سودائی خود یاد نکرد نتوان گفت باین دل شده بیداد نکرد
2 دل من کز شکن طره او بود خراب میتوانست بیک پرسش و آباد نکرد
3 گر غمی بود مرا بود ز عشق رخ دوست روی ننمود و من غمزده را شاد نکرد
4 آنچه بر سینه من کرد سر ناوک عشق بر دل سنگ سیه تیشه فرهاد نکرد
1 بر دلم دوش دری از حرم راز گشود بسته بود این در اقبال بمن باز گشود
2 بود بر رشته پیوند دلم با غم دوست عقده جهل بسی ناخن اعجاز گشود
3 مرغ نارسته پر روح مرا مستی عشق داد پرواز که گفتی که پر ناز گشود
4 اینگل از باغ که بشکفت که چون بلبل باغ از گلوی من سودازده آواز گشود
1 بسته سلسله دام، هوس بازانند رسته از سلسله دام هوس، بازانند
2 در پی دیدن دل باغم چوگان طلب عاشقان بر صفت گوی بسر تازانند
3 خاکباز ره عشقیم که در محضر دوست خاکبازان ره عشق سرافرازانند
4 طالب ملک بقائی طلب از اهل فنا که درین مرحله این قوم ز ممتازانند