14 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صفای اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صفای اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار صفای اصفهانی

1 من مبتلای عشق و دلم دردمند تست از پای تا سرم همه صید کمند تست

2 زلف بلند تست که افتاده تا بساق یا ساق فتنه از سر زلف بلند تست

3 ای شهسوار عرصه سرمد رکاب زن ملک وجود نعل بهای سمند تست

4 طی طریق یار نکردست غیر یار این در شاهوار بگوشم ز پند تست

1 مملکت شاه عشق جز دل درویش نیست دل بطلب کائنات مملکتی بیش نیست

2 بگذرد از خویشتن در طلب روی یار هر که بجانان رسید معتقدی بیش نیست

3 عشق بود کیش ما دولت اینست و بس کافر بیدولتست آنکه درین کیش نیست

4 در نظر هوشیار نیست عیان غیر یار این سخن آشکار در خور تفتیش نیست

1 ای ساقی جان جامی یار آمد یار آمد باما پس ایامی امشب بکنار آمد

2 هنگام زمستان شد مشکوی گلستان شد کز میکده در مشکوی آن باغ بهار آمد

3 ما را مرساد آسیب از نار انانیت از باغ الوهیت سیب آمد و نار آمد

4 شستم ورق خاطر از نقش و نگار چین بر صفحه دل نقشی زان نقش و نگار آمد

1 رویت همه آتشست و آبست مویت همه حلقه است و تابست

2 فصل گل و وقت صبح برخیز ای چشم دلم چه وقت خوابست

3 بگشای ز هم هلال ابروی در جام میی چو آفتابست

4 بنشسته ببارگاه گلبن گل خسرو مالک الرقابست

1 چرخ دو تا گشته و یکتاست عشق یک اثرست و همه اشیاست عشق

2 برگ گل گلبن توحید روح بار درخت دل داناست عشق

3 تشنه تر از ماست باو سلسبیل قطره چه و جوی چه دریاست عشق

4 عقل چه باشد که کند درک او عقل ضعیفست و تواناست عشق

1 هر که درویش در پیر مغان خواهد بود کارفرمای دل و والی جان خواهد بود

2 گر مکان یافت سری در قدم پیر مغان مالک مملکت کون و مکان خواهد بود

3 آفتابیست کزو تربیت باغ بقاست هر که در سایه آن سرو روان خواهد بود

4 بی نشانیست خدا جوی که گر خاک شود بسرش از قدم دوست نشان خواهد بود

1 باز دل را دست جان آمد بدست طره آن دلستان آمد بدست

2 آن سر زلف سیاه دلفریب با هزاران داستان آمد بدست

3 آنچه از آبادی دین شد خراب در خرابات مغان آمد بدست

4 گر چه دل ویرانه شد از عشق دوست لیک گنج شایگان آمد بدست

1 آمد و رفت ز سودائی خود یاد نکرد نتوان گفت باین دل شده بیداد نکرد

2 دل من کز شکن طره او بود خراب میتوانست بیک پرسش و آباد نکرد

3 گر غمی بود مرا بود ز عشق رخ دوست روی ننمود و من غمزده را شاد نکرد

4 آنچه بر سینه من کرد سر ناوک عشق بر دل سنگ سیه تیشه فرهاد نکرد

1 بر دلم دوش دری از حرم راز گشود بسته بود این در اقبال بمن باز گشود

2 بود بر رشته پیوند دلم با غم دوست عقده جهل بسی ناخن اعجاز گشود

3 مرغ نارسته پر روح مرا مستی عشق داد پرواز که گفتی که پر ناز گشود

4 اینگل از باغ که بشکفت که چون بلبل باغ از گلوی من سودازده آواز گشود

1 بسته سلسله دام، هوس بازانند رسته از سلسله دام هوس، بازانند

2 در پی دیدن دل باغم چوگان طلب عاشقان بر صفت گوی بسر تازانند

3 خاکباز ره عشقیم که در محضر دوست خاکبازان ره عشق سرافرازانند

4 طالب ملک بقائی طلب از اهل فنا که درین مرحله این قوم ز ممتازانند

آثار صفای اصفهانی

14 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صفای اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صفای اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی