من بندهٔ عشق، عشق مولای من است از سعیدا رباعی 25
1. من بندهٔ عشق، عشق مولای من است
من مرده، دم عشق، مسیحای من است
...
1. من بندهٔ عشق، عشق مولای من است
من مرده، دم عشق، مسیحای من است
...
1. نی در دل من غمی از آن و این است
نی وسوسهٔ عادت و رسم و دین است
...
1. فقر فقرا نه جامهٔ رنگین است
یا جبهٔ شال و خرقهٔ پشمین است
...
1. آن رشته که کیش کفر و ایمان شده است
دو سر دارد ظاهر و پنهان شده است
...
1. زنهار مگو که واحد و رام یکی است
با این خلقی که پخته و خام یکی است
...
1. انعام ز حق به خاصه و عام یکی است
جان در بدن آدم و انعام یکی است
...
1. در مذهب ما که کفر و اسلام یکی است
صبح شادی و ماتم شام، یکی است
...
1. کس را خبری کجا از آن جاست که اوست
با آن که هر آنچه هست پیداست که اوست
...
1. پیدا و نهان و آشکارا همه اوست
در خانه و شهر و ده و صحرا همه اوست
...
1. زاهد نخورد باده که بدنامی اوست
پرهیز ز می کشان نکونامی اوست
...
1. چندین نقشی که زیر این چرخ دوروست
دوری است تعلق اگرت یک سر موست
...
1. با هر که دل رمیدهٔ ما پیوست
دیدیم که عاقبت دل ما را خست
...