1 چو داغ لاله مرا در حدیقه هستی به پاره دل و لخت جگر مدار گذشت
1 شیرینی نشاط، جهان را گرفته است صبح از هوای تر شکر آب دیده است
1 عکس رخ تو آینه را چون نگار بست بر گرد شهر حسن ز آهن حصار بست
1 موجی است که تاج از سر فغفور رباید چینی که در ابروی تو ای تلخ جبین است
1 کاکل چه گنه دارد، دستش ز قفا واکن هر فتنه که می بینم در زیر سرزلف است
1 به فریب کسی ز راه مرو یوسف من، اگر برادر توست
1 آرزوی بوسه شسته است از دلم پیغام تلخ زان قناعت کرده ام از بوسه با دشنام تلخ
1 از نظر رفتی به راهت چشم حیران باز ماند آنقدر مرغ نگه پر زد که از پرواز ماند
1 تخم نیکی را زمین پاک، اکسیر بقاست قطره آبی که نوشد تیغ، جوهر می شود
1 سهل باشد بند کردن ناخنی در بیستون پیش برق تیشه من کوه میدان می دهد