1 گل ز تیغ غمزهاش در خاک و خون غلتیده است چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است
2 اشک ما در چشم دارد گرد غربت بر جبین گوهر ما در صدف داغ یتیمی دیده است
1 آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است آنچه سروش می شماری تیغ زهرآلوده ای است
2 آنچه برگ عیش می دانی درین بستانسرا پیش چشم اهل بینش دست بر هم سوده ای است
3 عشق پنهانی خنک چون ناز حسن خانگی است شیوه های دلفریب عشق در دیوانگی است
4 نغمه لبیک، غمازست در راه طلب جامه احرام اینجا پرده بیگانگی است
1 هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بست بر دل آسوده راه یک جهان آشوب بست
2 از زلیخای هوس بگریز کاین بی آبرو تهمت آلودگی بر دامن محبوب بست
3 گفتم از دنیا فشانم دست در پایان عمر حرص پیری از عصا دست مرا بر چوب بست
1 چشم ما طرفی کز آن رخسار آتشناک بست کی سمندر از وصال شعله بی باک بست؟
2 طالع از خوبان ندارد چهره خندان ما ورنه قمری سرو را از طوق بر فتراک بست
1 بس که تند و تلخ و خشم آلود آن بدخو نشست چین چو جوهر عاقبت بر تیغ آن ابرو نشست
2 رو به دیوار آورد هر کس به من آورد روی بس که گرد کلفت از دوران مرا بر رو نشست
1 بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست گرد از تمثال من آیینه را بر رو نشست
2 تیر آه خاکساران را نمی باشد خطا برحذر باش از کمانداری که بر زانو نشست
3 از تپیدن دور کرد از خود دل بی تاب من غیر تیر او مرا هر کس که در پهلو نشست
1 خوشدلی فرش است در هر جا شراب و ساز هست غم نگردد گرد آن محفل که غم پرداز هست
2 در صدف گوهر جدا باشد ز آغوش صدف وصل هجران است هر جا دورباش ناز هست
1 در محبت جز تهیدستی متاعی باب نیست هر که را دل هست اینجا از اولوالالباب نیست
2 در میان چشم ما و دولت بیدار عشق پرده بیگانگی جز پرده های خواب نیست
1 (آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست بخیه را بر خرقه من چون سپند آرام نیست)
2 (دل چه گستاخانه با آن زلف بازی می کند مرغ نوپرواز را اندیشه ای از دام نیست)
1 ذوقی از حرف محبت بی صفای سینه نیست طوطیان را تخته مشقی به از آیینه نیست
2 هر طرف چشم افکنی داغی به خون غلطیده است هیچ باغ دلگشایی به ز چاک سینه نیست