1 تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشت از پر و بال پری جاروب این ویرانه داشت
2 شیشه ناموس من تا بر کنار طاق بود هر که سنگی داشت از بهر من دیوانه داشت
3 می شکست از خون من دایم خمار خویش را چشم مخموری که در هر گوشه صد میخانه داشت
1 در محبت کام نتوان بی دل خونخواره یافت غنچه خونها خورد تا چون گل دل صدپاره یافت
2 لنگر آسودگی دست مرا بر چوب بست تا به دست بسته روزی طفل در گهواره یافت
3 گریه شادی حجاب چهره مقصود شد بعد ایامی که چشمم رخصت نظاره یافت
1 پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست هر کجا حرفی ز شیرین کاری فرهاد رفت
1 به این عنوان اگر قامت کشد سرو دلارایت نماید طوق قمری جلوه خلخال در پایت
2 نخواهی از گزیدن مانع دندان من گشتن اگر دانی چه خونها در جگر دارم ز لبهایت
1 هر کجا قامت دلدار به دعوی برخاست سرو چون زنگ ز آیینه قمری برخاست
2 عشق ازان برق که در خرمن مجنون انداخت دود اول ز سیه خانه لیلی برخاست
1 تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست پیله اطلس گردون دل غم دیده ماست
2 نظر همت ما وسعت دیگر دارد آسمان مردمک چشم جهان دیده ماست
1 پیش ارباب خرد رسم تکلف باب است در خرابات مغان ترک ادب آداب است
2 عاشق صادق و پروای ملامت، هیهات صبح در سینه خود چاک زدن بی تاب است
3 هر که گیرد ز جهان گوشه عزلت طاق است هر که زین خلق به دیوار خزد محراب است
1 پیش اشکم که خروشنده تر از سیلاب است بحر را مهر خموشی به لب از گرداب است
2 تا ازان حسن رباینده نظر یافته است آب آیینه رباینده تر از سیلاب است
1 چشمت از گوشه میخانه بلاخیزترست پسته تنگ تو از بوسه شکرریزترست
2 در لطافت تن سیمین تو با خرمن گل یک قماش است، ولی از تو بانگیزترست
1 در شکست دل ما سعی نه از تدبیرست پشت این لشکر آگاه، دم شمشیرست
2 خبر از صورت احوال جهان نیست مرا چشم حیرت زدگان آینه تصویرست
3 عافیت می طلبی ترک برومندی کن که سر سبز در اینجا علف شمشیرست