ارباب حیا را از صائب تبریزی دیوان اشعار 132
1. ارباب حیا را لب نانی ز جهان نیست
روزی ز دل خود خورد آن را که زبان نیست
1. ارباب حیا را لب نانی ز جهان نیست
روزی ز دل خود خورد آن را که زبان نیست
1. در چشم و دل پاک ز دنیا خبری نیست
در عالم حیرت ز تماشا خبری نیست
1. هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت
امید شکرخند گل از چاک قفس داشت
1. زاهدان را گوشه خلوت بس است
عارفان را نشأه وحدت بس است
1. ای دل بی درد، آزادی بس است
این همه آزار ما دادی بس است
1. در چشم پاکبازان آن دلنواز پیداست
آیینه صاف چون شد آیینه ساز پیداست
1. سرکشم ز ابر بهاری گذشته است
شراب من از خوشگواری گذشته است
1. غم پوشش برونم را گرفته است
خیال نان درونم را گرفته است
1. ای که گفتی نگاه خیره تو
پرده شرم از میان برداشت:
1. زهرست بی تبسم شیرین شراب تلخ
با بخت شور چند توان خورد آب تلخ
1. شنیدم آنقدر از دوستان تلخ
که شد شیرینی جان در دهان تلخ
1. زلف مشکین تو سر در دامن محشر نهاد
خط گستاخ تو لب را بر لب کوثر نهاد