1 تا کی به شعله ای نزند جوش داغ ما؟ پیش از فتیله چند بسوزد چراغ ما؟
2 ای محتسب به توبه قسم می دهم ترا کاین موسم بهار مخور بر دماغ ما
3 (حسرت به نور ذره و عمر شرر کشد یارب کسی مباد به روز چراغ ما)
1 کدامین سینه مجروح مهمان تو می گردد؟ که شور حشر بر گرد نمکدان تو می گردد
2 نیندیشد ز دوزخ هر که دارد داغ هجرانت نپردازد به جنت هر که حیران تو می گردد
3 تو کز شوخی بنای کعبه را زیر و زبر کردی کجا ویرانی ما گرد دامان تو می گردد؟
4 خیال روی او تا در کدامین سینه می گردد که آب حسرتی در دیده آیینه می گردد
1 چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب که بوی خون به مشامم رسید ز سرخی باب!
2 تمام شب به خیال تو عشق می بازم ز سادگی به کتان صاف می کنم مهتاب
1 (سپندی شد عقیق صبر در زیر زبان ما را به داغ تشنگی تا چند سوزی زان لبان ما را؟)
2 (کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند نه از رحم است اگر بر پای دارد آسمان ما را)
1 هر کجا از خط سبز تو سخن می خیزد موی از سبزه بر اندام چمن می خیزد
2 مشرق مصرع برجسته دل پرخون است این سهیلی است که از خاک یمن می خیزد
1 زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟ مگر از شانه به فکر دل صد چاک افتد
2 پرتو حسن غریب تو ازان شوخترست که ازو عکس بر آیینه ادراک افتد
3 رشته گوهر سیراب شود مژگانش هر که را چشم بر آن روی عرقناک افتد
1 ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را که ناموس سپاهی هست بر سر چون علم ما را
2 شکست دشمن عاجز دلی از سنگ می خواهد وگرنه نیست از خار ملامت پای کم ما را
1 از وصل، ملال دل خرم نمکین است در دامن گل گریه شبنم نمکین است
2 بی چاشنیی نیست شکرخنده شادی اما روش گریه ماتم نمکین است
1 مگر شمشیر او امروز آب تازه ای دارد؟ که در هر بخیه زخمم زیر لب خمیازه ای دارد
2 نشانی هاست غیر از ناله درد عشقبازان را میان عاشقان بلبل همین آوازه ای دارد
3 درین بستانسرا این شیوه سروم خوش افتاده که با دست تهی پیوسته روی تازه ای دارد
1 یادگار عشق داغی در دل دیوانه ماند شمع رفت از انجمن، خاکستر پروانه ماند
2 گریه ام در دل گره شد، ناله ام بر لب شکست وای بر قفلی که مفتاحش درون خانه ماند
3 زیر سقف آسمان نتوان نفس را راست کرد در دل ما آرزوی نعره مستانه ماند