1 چه غم از کشمکش ماست جهان گذران را؟ خار مانع نشود قافله ریگ روان را
2 نکنند اهل دل از کجروی چرخ شکایت کجی تیر بود باعث آرام نشان را
3 نغمه در زاهد پوسیده سرایت ننماید این نسیمی است که از جای کند سرو جوان را
1 لعل از کان بدخشان، گوهر از عمان طلب گنج از ویران، حضور دل ز درویشان طلب
2 نیست نعمت را درین دریای بی پایان حساب چون صدف از عالم بالا همین دندان طلب
3 می کند کار نمک درمی، تکلف در سلوک خانه را پاک از تکلف کن دگر مهمان طلب
1 چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب که بوی خون به مشامم رسید ز سرخی باب!
2 تمام شب به خیال تو عشق می بازم ز سادگی به کتان صاف می کنم مهتاب
1 گر ز روی خود براندازی نقاب پشت بر دیوار ماند آفتاب
2 ای رسانده کاوش مژگان تو خانه چشم اسیران را به آب
1 گل رخسار او در عالم آب زند ترخنده بر یاقوت سیراب
2 نبرد تلخی بادام را قند نشد کم زهر چشمش از شکرخواب
1 (ای لعل تو جان بخش ترا ز عیسی مشرب چشم تو فریبنده تر از لولی مشرب)
2 (در خار و گل دهر به یک چشم نظر کن سرچشمه خورشید شو از معنی مشرب)
3 (چون ابر شب جمعه گران است به خاطر از خشک مزاجان ریا دعوی مشرب)
1 (حاجت از خاک مراد در میخانه طلب دم همت ز لب خامش پیمانه طلب)
2 (مشرق گوهر جودست کف ابر بهار هر چه خواهد دلت از گریه مستانه طلب)
1 هر که از بی طاقتی نالید تمکینش سزاست هر که از فتراک سرپیچید بالینش سزاست
2 از پریشان اختلاطی رنگ بر رویت نماند هر که با گلچین مدارا می کند اینش سزاست
1 سجده گاه بوسه من نقش پای او بس است دست پیچ حسرتم زلف رسای او بس است
2 از لب شیرین چه می خواهند خون کوهکن؟ زخم دندان تأسف خونبهای او بس است
1 شیوه ما گرد جانان بی خبر گردیدن است گرد دل گردیدن ما گرد سر گردیدن است
2 در محرم تا چه خونها در دل مردم کند محنت آبادی که عیدش دربدر گردیدن است