1 می بی نمک صحبت احباب حرام است می چیست، گر انصاف بود آب حرام است
2 با ساغر شبگیر، سراسر مزه دارد در خانه نشستن شب مهتاب حرام است
3 در مشرب ما جوهریان گهر وقت غیر از شب آدینه می ناب حرام است
1 پیش ارباب خرد رسم تکلف باب است در خرابات مغان ترک ادب آداب است
2 عاشق صادق و پروای ملامت، هیهات صبح در سینه خود چاک زدن بی تاب است
3 هر که گیرد ز جهان گوشه عزلت طاق است هر که زین خلق به دیوار خزد محراب است
1 کام خود از کوشش امید می گیریم ما بخت اگر باشد نبات از بید می گیریم ما
2 خون ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟ خونبهای شبنم از خورشید می گیریم ما
1 سخن بلند چو گردد به وحی مقرون است اتاقه سر مصحف کلام موزون است
2 برات وعده می کهنگی نمی داند که وعده می گلرنگ دعوی خون است
1 مرا گشایش خاطر ز دامگاه بلاست کمند وحدت من چارموجه دریاست
2 گره ز کار کریمان گشاده گردد زود حباب نیم نفس بار خاطر دریاست
3 گریختیم به خاک از سپهر و غافل ازین که خاک، تخته مشق محرران قضاست
1 قسم به شمع تجلی که پرتوش ازلی است که عشق تازه عذاران بهار زنده دلی است
2 عزیزدار دل پاره پاره ما را که شمع را پر پروانه مصحف بغلی است
1 آتش ز شرم خوی تو تا سر کشیده است خود را به زیر بال سمندر کشیده است
2 خودبین مباش تا به حیات ابد رسی آیینه سد به راه سکندر کشیده است
1 سحر که پرده ز رخ گلرخان براندازند ( ) زلزله در ملک خاور اندازند
2 حذر ز گرمی این ره مکن که آبله ها به هر قدم که نهی فرش گوهر اندازند
1 گر ز روی خود براندازی نقاب پشت بر دیوار ماند آفتاب
2 ای رسانده کاوش مژگان تو خانه چشم اسیران را به آب
1 تا نگیرم بوسه از لب گلعذار خویش را نشکنم از چشمه کوثر خمار خویش را
2 چون کند برق تجلی پای شوخی در رکاب کوه نتواند نگه دارد وقار خویش را