تبسمی پی دشنام از صائب تبریزی دیوان اشعار 407
1. تبسمی پی دشنام تلخ در کارست
نمکچش مزه ای با پیاله می باید
...
1. تبسمی پی دشنام تلخ در کارست
نمکچش مزه ای با پیاله می باید
...
1. چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟
لباس عافیتم دست غم ز دوش کشید
...
1. مرا در آتش بی رحمی عتاب مسوز
که شمع طور مرا با چراغ می جوید
...
1. نسیم از چمن و مشک از ختن گوید
گل شکفته ازان چاک پیرهن گوید
...
1. رونق ز لاله زار تو خط سیاه برد
این هاله روشنی ز شبستان ماه برد
...
1. گفتار او غم از دل ناکام می برد
این قند سوده تلخی بادام می برد
...
1. تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟
اوقات در شکنجه خمیازه بگذرد
...
1. تنها نه کار من به نگاه نخست کرد
هر کس که دید جلوه او پای سست کرد
...
1. کی دیدمش که گریه سر حرف وا نکرد؟
رنگ شکسته راز دلم برملا نکرد
...
1. تا عشق هست ناله به فریاد می رسد
تا هست آتشی مدد باد می رسد
...
1. جان چون کمال یافت به جانانه می رسد
انگور چون رسید به میخانه می رسد
...
1. از بس ادب که یافت دل ما ادیب شد
بیمار ما ز رنج کشیدن طبیب شد
...