خطت ز پیش چشم از صائب تبریزی دیوان اشعار 395
1. خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود
دلسوزی رخ تو ز یادم نمی رود
...
1. خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود
دلسوزی رخ تو ز یادم نمی رود
...
1. دل روبرو به خنجر مژگان چرا شود
با برق، خار دست و گریبان چرا شود؟
...
1. آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود
در دیده رشته های نگه جوی خون شود
...
1. عمرم به تلخکامی مل خرج می شود
اشکم به رنگ لاله و گل خرج می شود
...
1. ای سنگدل عقیق تو بدنام می شود
ورنه مرا چه از دو سه دشنام می شود؟
...
1. از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود
در زیر ابر برق به تمکین نمی شود
...
1. هر کس که از رخ تو نظر آب می دهد
خرمن به برق و خانه به سیلاب می دهد
...
1. گل بوی بی وفایی ارواح می دهد
یادی ز کم بقایی ارواح می دهد
...
1. آیینه ات ز چشم بدان بی صفا شده است
خاکستر سپند، جلای تو می دهد
...
1. عاشق عنان به چرخ مقوس نمی دهد
صید رمیده دست به هر کس نمی دهد
...
1. هرگز کسی ز قافله دل نشان ندید
یک آفریده آتش این کاروان ندید
...
1. به جای قطره باران به کشت طالع ما
ز آسمان ستم پیشه مور می آید
...