1 سرگرانی مانع است از آمدن تیر ترا انتظار تیر خواهد کشت نخجیر ترا
2 ترک خونریزی نمی گویی، همانا عاشقان داده اند از دیده خود آب، شمشیر ترا
1 بهار مایه غفلت بود گرانان را شکوفه پنبه گوش است باغبانان را
2 چراغ گل به نسیم بهانه ای بندست مبر به سیر چمن آستین فشانان را
1 بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست بر اعتدال لیل و نهار اعتماد نیست
2 در چارسوی جسم مزن خیمه ثبات بر ابر و برق و باد و غبار اعتماد نیست
3 ایمن مشو ز فتنه آن حسن در نقاب بر ابر و آفتاب بهار اعتماد نیست
1 شمع دل را روشنی در وقت خاموشی بود راحتی گر هست در خواب فراموشی بود
2 لب چو کردی آشنای می، لب پیمانه باش در سر مستی سخن داروی بیهوشی بود
1 گنج در ویرانه من مار ارقم میشود زعفران در سینه من ریشه غم میشود
2 از عصای خود خطر دارند کوران وقت جنگ بیبصیرت از دلیل خویش ملزم میشود
1 ترا که چتر زراندود آفتاب بود هلال عید به اندازه رکاب بود
2 همان خورم به رگ خواب نیش بیداری اگر چه بسترم از پرده های خواب بود
3 مزن به شیشه ما سنگ محتسب زنهار کبوتر حرم ما بط شراب بود
1 شیوه ما گرد جانان بی خبر گردیدن است گرد دل گردیدن ما گرد سر گردیدن است
2 در محرم تا چه خونها در دل مردم کند محنت آبادی که عیدش دربدر گردیدن است
1 هزار گرگ هوس در کمین عصمت توست چه وقت رفتن صحرا و سیر و صحبت توست؟
2 ز خط مگوی برات مسلمی دارم هنوز اول جوش بهار آفت توست
3 زبان تهمت یک شهر را سخن دادن گناه خامشی شعله های غیرت توست
1 روزگاری است که پایم ز چمن کوتاه است دست امیدم ازان سیب ذقن کوتاه است
2 بی حجابانه به بزم آمد و مستانه نشست گل بچینید که دیوار چمن کوتاه است
1 ارباب همم را چه غم از بی پر و بالی است؟ بال و پر این طایفه از همت عالی است
2 نفرین بود از دست دعا رزق بخیلان تکبیر فنا فاتحه سفره خالی است