(چشمت که راه از صائب تبریزی دیوان اشعار 384
1. (چشمت که راه توبه احباب می زند
ساغر به طاق ابروی محراب می زند)
...
1. (چشمت که راه توبه احباب می زند
ساغر به طاق ابروی محراب می زند)
...
1. چون لاله هر که باده حمرا نمی زند
جوش نشاط چون خم صهبا نمی زند
...
1. دم گرچه پیش آینه عالم نمیزند
آیینه پیش عارض او دم نمیزند
...
1. ماه از حجاب روی تو پروین عرق کند
آیینه را شکوه جمال تو شق کند
...
1. تا چند رخ ز باده کسی لاله گون کند؟
تا کی کسی شناه به دریای خون کند؟
...
1. چندان که ممکن است کسی مردمی کند
دم را چرا علم کند و کژدمی کند؟
...
1. اول به ظالمان اثر ظلم می رسد
پیش از هدف همیشه کمان ناله می کند
...
1. در خشت خم به چشم حقارت نظر مکن
خورشید ساغر از لب این بام شد بلند
...
1. این ناقصان که فخر به انساب می کنند
پس پس سفر چو طفل رسن تاب می کنند
...
1. تیر از فراق شست تو می کرد ناله دوش؟
یا بال عندلیب پر این خدنگ بود
...
1. مژگان من ز اشک دمی بی گهر نبود
این شاخ بی شکوفه لخت جگر نبود
...