مگر از ناله بلبل از صائب تبریزی دیوان اشعار 336
1. مگر از ناله بلبل دل ما بگشاید
ورنه پیداست چه از باد صبا بگشاید
...
1. مگر از ناله بلبل دل ما بگشاید
ورنه پیداست چه از باد صبا بگشاید
...
1. گلی از عیش نچیدم که ملالی نرسید
خاری از پا نکشیدم که به چشمم نخلید
...
1. دو دل شوم چو به زلفش مرا نگاه افتد
چو رهروی که رهش بر سر دو راه افتد
...
1. کجا دماغ تو گرم از شراب میگردد؟
که می ز شرم نگاه تو آب میگردد
...
1. درین ریاض کسی خوشه اش دو سر دارد
که غیر اشک دگر دانه ای نمی کارد
...
1. کسی که کاوش عشقی درون خود دارد
همیشه باده لعلی ز خون خود دارد
...
1. چو دست خود به دعا می پرست بردارد
به باغ گریه کنان تاک دست بردارد
...
1. لبش به ظاهر اگر حرف شکرین دارد
ز خط سبز همان زهر در نگین دارد
...
1. شراب روز دل لاله را سیه دارد
چه حاجت است به شاهد سخن چو ته دارد
...
1. ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد
بهار نشأه این باده را دوبالا کرد
...
1. به حسن، خیرگی ما چه می تواند کرد؟
به آفتاب، تماشا چه می تواند کرد؟
...
1. به آه سرد دل خود دو نیم باید کرد
چو غنچه خنده به روی نسیم باید کرد
...