1 تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست پیله اطلس گردون دل غم دیده ماست
2 نظر همت ما وسعت دیگر دارد آسمان مردمک چشم جهان دیده ماست
1 نامه لاله که داغ جگرش مضمون است چشم بر راه قبول نظر مجنون است
2 در سواد ورق لاله اگر غور کنی گرده دامن لیلی و سر مجنون است
3 رتبه چین جبین اهل هوس نشناسند سکته در مشرب این طایفه ناموزون است
1 ز دندان ریختن حرص کهنسالان فزونتر شد لب پرشکوه گردد چون صدف خالی ز گوهر شد
2 کند اقبال دنیا سخت، دلهای ملایم را نمی گیرد به خود نقش نگین چون موم عنبر شد
3 سبکسیرست دولت، پایداری برنمی تابد ازان ظلمت ز آب زندگی رزق سکندر شد
1 دل سودایی من یار را اغیار می داند سر زانوی وحدت را سر بازار می داند
2 ز روشن گوهران عیب نمایان است غمازی وگرنه سینه ام آیینه را ستار می داند
3 کند شاخ بلند از کودکان گل را سپرداری سر سودایی منصور قدر دار می داند
1 (از رحم بر زمین نزد آسمان مرا دارد بپا برای نشان این کمان مرا)
2 (چون سرو و بید سایه من دام عشرت است هر چند میوه نیست درین بوستان مرا)
3 (از وصل گل مرا چه تمتع، که شرم عشق دارد چو بیضه در بغل آشیان مرا)
1 رنگ بر روی گل آید ز وفاداری ما سرو بر خویش ببالد ز هواداری ما
2 به دم عیسی اگر ناز کند جا دارد نسخه از چشم تو برداشته بیماری ما
3 (آنقدر در دهن تیغ تغافل باشیم کآورد خوی تو ایمان به وفاداری ما)
1 (آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست بخیه را بر خرقه من چون سپند آرام نیست)
2 (دل چه گستاخانه با آن زلف بازی می کند مرغ نوپرواز را اندیشه ای از دام نیست)
1 در غلط می افکند هر دم سپند بزم را عکس رخسارت ز بس آیینه را افروخته است
1 بزم عشق است میا از در عادت به درون شیوه مردم بیگانه سلام است اینجا
2 طالعی کو که گشایم در گلزار ترا؟ مغرب بوسه کنم مشرق گفتار ترا
3 نیست ممکن که به تدبیر توان کرد علاج دل بیمار من (و) نرگس بیمار ترا
1 آب بر آتش هر بی سر و پا افشاند چون رسد نوبت ما، دست به ما افشاند
2 من که بر نکهت پیراهن او دارم چشم آب بر آتش من باد صبا افشاند