کسی را از بزرگان از صائب تبریزی دیوان اشعار 276
1. کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان
که بر مبلغ فزاید از تواضع آنچه کم سازد
...
1. کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان
که بر مبلغ فزاید از تواضع آنچه کم سازد
...
1. نفس را یاد رویش شعله بی باک می سازد
نسیم زلفش از دل سینه ها را پاک می سازد
...
1. تماشای تو از دل سینهها را پاک میسازد
شکرخند تو جانها را گریبان چاک میسازد
...
1. نفس را صافی از کلفت خراش سینه می سازد
که سوهان تیغ ناهموار را آیینه می سازد
...
1. بدآموز قفس در آشیان مسکن نمی سازد
ز چشم افتاده دام تو با گلشن نمی سازد
...
1. نه لاله (است) این که پای بیستون را در حنا دارد
دل سنگ از برای ماتم فرهاد می سوزد
...
1. که می گفت از دل یاقوت دود عنبرین خیزد؟
خطی چون نیش زنبوران ز جوی انگبین خیزد
...
1. صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد
لبش بیهوشدارو در شراب ناب می ریزد
...
1. کشد در خاک و خونم گر غباری در من آویزد
ز پا افتم اگر خاری مرا در دامن آویزد
...
1. ز دندان ریختن حرص کهنسالان فزونتر شد
لب پرشکوه گردد چون صدف خالی ز گوهر شد
...
1. ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد
ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد
...
1. جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد
کف این بحر خون آشام از مغز گهر باشد
...