1 عقل را از مغز بیرون داغ سودا می برد جذبه خورشید شبنم را به بالا می برد
2 نوبهار مغفرت از مشرب ما سرخ روست ابر رحمت آب از پیمانه ما می برد
3 اگر چه باغ جهان از وفای گل خالی است به تن مباد سری کز هوای گل خالی است
4 اگر به کنج قفس راه باغبان افتد نمی رود به زبانش که جای گل خالی است
1 از سرد مهری آتش شوقم فسرده است روغن تلف مکن به چراغی که مرده است
2 با مشتری به چین جبین حرف می زند حسن تو گوشمال کسادی نخورده است
1 (یک ادای نمکین در همه عمر نکرد یارب این بخت مرا تهمت شوری که نهاد؟)
1 رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما پنجه در پنجه الماس کند تیشه ما
2 باده روح در او نشأه ماتم بخشد مگر از سنگ مزارست گل شیشه ما
1 ناله بلبل به بال شیون ما می پرد چشم شبنم در هوای گلشن ما می پرد
2 آفتابی هست در طالع شبستان مرا یک دو روزی شد که چشم روزن ما می پرد
3 از فغان ما گلستانت بلند آوازه شد شعله حسنت به بال دامن ما می پرد
4 حاصل ما تنگدستان را به چشم کم مبین چشم برق از اشتیاق خرمن ما می پرد
1 بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافت صد حیف بر کتان تو مهتاب دست یافت
2 نگذاشت آشنایی من چین در ابرویت کافر به طاق ابروی محراب دست یافت
1 به دل علاقه نداریم تا به جان چه رسد گذشته ایم ز خود تا به دیگران چه رسد
2 فقیر را ز غنی کاهش است قسمت و بس ز آشنایی گوهر به ریسمان چه رسد؟
1 در زیر بار مهره گل نیست دست ما ز اشک تاک سبحه کند می پرست ما
2 نه گوشه کلاه و نه زلف و نه توبه ایم خوبان چه بسته اند کمر در شکست ما؟
1 چندان که ممکن است کسی مردمی کند دم را چرا علم کند و کژدمی کند؟
2 نان جوی به سفره هر کس که هست ازوست آدم زبان خویش اگر گندمی کند
3 طوفان نوح، کودک دریا ندیده ای است جایی که آب دیده ما قلزمی کند
1 رهنوردی که مدارش به توکل گذرد گر قدم بر سر دریا نهد از پل گذرد
2 کی به فکر خس و خاشاک من افتد برقی کز سیه خانه لیلی به تغافل گذرد