با دلم آتش نگاهی از صائب تبریزی دیوان اشعار 240
1. با دلم آتش نگاهی دستبازی می کند
برق با عاجز گیاهی دستبازی می کند
...
1. با دلم آتش نگاهی دستبازی می کند
برق با عاجز گیاهی دستبازی می کند
...
1. (دود دل را اشک چشم تر تلافی می کند
هر چه دوزخ می کند کوثر تلافی می کند)
...
1. چند حرف بوسه او بر لب جان بشکند؟
چند جامم در کنار آب حیوان بشکند؟
...
1. رهروان چون بر میان دامان استغنا زنند
هر چه پیش آید به غیر از دوست، پشت پا زنند
...
1. حقپرستانی که از عشق خدا دم میزنند
گام اول پشت پا بر هر دو عالم میزنند
...
1. یکه تازان جنون چون روی در هامون کنند
خاکها در کاسه بی ظرفی مجنون کنند
...
1. چرخ در گردش بود تا دل به جای خود بود
شوق در راه است تا منزل به جای خود بود
...
1. یاد ایامی که رویش را بهار شرم بود
با حیا هنگامه نظاره او گرم بود
...
1. چشم من دایم سپند آتش رخساره بود
چون شرر تا چشم وا کردم دلم آواره بود
...
1. شمع دل را روشنی در وقت خاموشی بود
راحتی گر هست در خواب فراموشی بود
...
1. در جنون عقل از سر دیوانه بیرون می رود
خانه چون شد تنگ، صاحبخانه بیرون می رود
...
1. بی تو گر ساغر زنم خون در رگم نشتر شود
بی دم تیغت اگر آبی خورم خنجر شود
...