1 ز درد می دل زهاد با صفا نشود که چشم آبله روشن به توتیا نشود
2 پس از فراق، قلم نیست بر شکسته دلان چو نی جدا ز شکر گشت بوریا نشود
3 جدا فتاده ام از کاروان در آن وادی که ناله جرس از کاروان جدا نشود
4 گرفته ای پی طول امل به عنوانی که هیچ کور چنان پیرو عصا نشود
1 به دست شانه مده زلف عنبرین بو را به خود دراز مگردان زبان بدگو را
2 به روی او سخنان درشت خط مزنید شکسته دل مپسندید رنگ آن رو را
3 گرفته اوج به نوعی کساد بازاری که آفتاب زند بر زمین ترازو را
1 کم و بیش جهان در نیستی همسنگ میگردد به دریا سیل الوان چون رسد یکرنگ میگردد
2 برآی از قلزم افسرده امکان به چالاکی که در یک ساعت اینجا اشک نیسان سنگ میگردد
1 غافل مشو ز رتبه شوق بلند ما از ساق عرش (حلقه) رباید کمند ما
2 بی طاقتان شوق، هلاک بهانه اند از ماهتاب سوخته گردد سپند ما
1 ناخن به سینه ریزی حسن هلال ازوست طرز نگاه کردن چشم غزال ازوست
2 شیرین به جوی شیر برآمیخت چون شکر خسرو دلش خوش است که بزم وصال ازوست
1 ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد
2 تازه شد زخم هواداران، مگر باد صبا زلف مشکین ترا در دامن خود شانه کرد؟
3 (در گلستانی که روید دام چون سنبل ز خاک بلبل دون همت ما میل پروازی نکرد)
1 رفت ایام جوانی، شوق در جانم نماند هایهوی عندلیبان در گلستانم نماند
2 از پشیمانی سخن در عهد پیری می زنم لب به دندان می گزم اکنون که دندانم نماند
1 تا خیال عارضش در دیده مأوا کرده است گریه خونها خورده تا در چشم من جا کرده است
2 مژده باد ای اختر طالع که چشم مست او گوشه چشمی به حال سرمه پیدا کرده است
1 کشد در خاک و خونم گر غباری در من آویزد ز پا افتم اگر خاری مرا در دامن آویزد
2 ندارد جز ندامت حاصلی آمیزش مردم نصیب برق گردد دانه چون در خرمن آویزد
3 به جان خرسندی از جانان به آن ماند که یعقوبی دهد از دست یوسف را و در پیراهن آویزد
1 شوربختم، دل به آن کنج دهانم میکشد موشکافم، دل به آن موی میانم میکشد
2 خار دیوارم، وبال دامن گل نیستم بیسبب از باغ بیرون باغبانم میکشد