(غبارم را نسیم از صائب تبریزی دیوان اشعار 228
1. (غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد
غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟)
...
1. (غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد
غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟)
...
1. ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد
که از هر لاله نقش پای گلگون در نظر دارد
...
1. خوشا دردی که مهرم از لب خاموش بردارد
خوشا جوشی که از سر دیگ را سرپوش بردارد
...
1. چه زنگ از خاطر من دیده نمناک بردارد؟
چه گرد از روی برگ تاک، اشک تاک بردارد؟
...
1. برای دیگران صد گل گشایش بر جبین دارد
به بخت چشم ما صد غنچه چین در آستین دارد
...
1. مگر شمشیر او امروز آب تازه ای دارد؟
که در هر بخیه زخمم زیر لب خمیازه ای دارد
...
1. خوش آن آزاده کز منت به خاطر بار نگذارد
اگر از پا درآید پشت بر دیوار نگذارد
...
1. کسی چون چشم ازان رخسار آتشناک برگیرد؟
که انگشت از اشارت کردنش چون شمع درگیرد
...
1. گه تبسم از لبش، گاهی سخن گل می کند
فتنه ای هر دم ازان کنج دهن گل می کند
...
1. نشأه دیوانگی تکلیف باغم می کند
نوبهاران روغن گل در چراغم می کند
...
1. داغ عاشق سازگاری کی به مرهم میکند؟
لاله این باغ خون در چشم شبنم میکند
...
1. چشم مستت سرمه را بیهوشدارو میکند
زهر قاتل وسمه را آن تیغ ابرو میکند
...