دارد سری به کاکل از صائب تبریزی دیوان اشعار 168
1. دارد سری به کاکل او هر سری که هست
دربند اوست هر دل غم پروری که هست
...
1. دارد سری به کاکل او هر سری که هست
دربند اوست هر دل غم پروری که هست
...
1. (در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست
در چشم ما غنودگیی هست، خواب نیست)
...
1. عشق ترا به رونق ما احتیاج نیست
این برق را به مشت گیا احتیاج نیست
...
1. بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست
بر اعتدال لیل و نهار اعتماد نیست
...
1. در گلشن وجود ره بوالفضول نیست
برگ خزان رسیده او بی اصول نیست
...
1. بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافت
صد حیف بر کتان تو مهتاب دست یافت
...
1. از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت
این ملک را به تیغ زبان می توان گرفت
...
1. تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟
از بی تهی اشک نظرباز توان سوخت
...
1. رخساره گلرنگ تو گلزار بهشت است
خط گرد گل روی تو دیوار بهشت است
...
1. رخسار تو شاداب تر از لاله طورست
شبنم گل سیراب ترا دیده شورست
...
1. می بی نمک صحبت احباب حرام است
می چیست، گر انصاف بود آب حرام است
...
1. آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است
در آخر بازار، فروشنده کریم است
...