1 ز سبزی گر برون گردون مینارنگ می آید مرا آیینه دل هم برون از زنگ می آید
2 ز بس رگ بر تنم گردیده خشک از ناتوانی ها به گوشم از خراش سینه بانگ چنگ می آید
3 نباشد بیش ازین صائب عیار پستی طالع که تیر من به سنگ از چرخ مینا رنگ می آید
1 فتنه و آشوب از هرسو به من رو کردهاند تا دگر چشمان پرکارش چه جادو کردهاند
2 چشم آهوچشم من هرگز به این مستی نبود گوییا در سرمهاش بیهوش دارو کردهاند
1 ترا که خط بناگوش ابجد نازست چه وقت توبه حسن کرشمه پردازست؟
2 دو چشم واله قربانیان پس از تسلیم دو شاهدست که انجام به ز آغازست
1 غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است روزی اهل تو کل همه جا آماده است
2 جان روشن ندهد تن به کدورت، چه کند تیرگی لازمه آب حیات افتاده است
1 اگر ملک دو عالم را کند یک کاسه اقبالش همان از حرص، چین بر جبهه فغفور می ماند
1 صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد لبش بیهوشدارو در شراب ناب می ریزد
2 نمی دانم چه خصمی با نوای بلبلان دارد که شبنم هر سحر در گوش گل سیماب می ریزد
1 در گلشن وجود ره بوالفضول نیست برگ خزان رسیده او بی اصول نیست
2 داغ است عشق از دل بی آرزوی من خون می خورد کریم چو مهمان فضول نیست
1 روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست چون عقده مرا چشم به آن گوشه ابروست
2 تا مهر خموشی زده ام بر لب گفتار در چشم من این دایره یک چشم سخنگوست
1 پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست هر کجا حرفی ز شیرین کاری فرهاد رفت
1 نه لاله (است) این که پای بیستون را در حنا دارد دل سنگ از برای ماتم فرهاد می سوزد