1 چه حاصل کز غزالان بزم رنگین است مجنون را؟ سگ لیلی به از آهوی مشکین است مجنون را
1 به خاموشی سرآور روزگار زندگانی را اگر دربسته می خواهی بهشت جاودانی را
1 نمیآیی به بیداری چو در آغوش من شبها رها کن تا بدزدم بوسهای در خواب از آن لبها
1 به چشم مردم آگاه، این فرسودهقالبها سوارانند در راه عدم افکنده مرکبها
1 بخیل دوربین زان میکند وحشت ز صحبتها که چون اعداد، رجعت در کمین دارد ضیافتها
1 شود زیر و زبر مجموعه خاطر ز محفلها ز جمعیت پریشان میشود سی پاره دلها
1 ز لعلش پر می گلرنگ شد پیمانهٔ دلها ز چشم سبز او چینینما شد خانهٔ دلها
1 به چشم عاقبت بین هر که خود را دید در دنیا به میزان قیامت خویش را سنجید در دنیا
1 (سر تسلیم خرد بر خط جام است اینجا آفتاب نقش بر لب بام است اینجا)
1 (هر که خاموش شد از اهل بیان است اینجا هر که انداخت سپر تیغ زبان است اینجا)