1 کلید فتح بود از دل شکسته گدا را در گشاده روزی است چشم بسته گدا را
1 کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را که سازد کعبه در ایام موسم جمع دامان را
1 در کسوت فقر آن رخ چون ماه ببینید در زیر کلاه نمدی ماه ببینید
1 در چمن چون باغدار لاله گون خود گذشت غنچه گل از سر یک مشت خون خود گذشت
1 گر چنین جلوه گر آن سرو قباپوش شود طوق هر فاخته خمیازه آغوش شود
1 مسنج با دل شب فیض صبح انور را چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟
1 در دیده ها اگر چه بود راه هند دور نزدیکتر بود ز در خانه صدور!
1 بخیل دوربین زان میکند وحشت ز صحبتها که چون اعداد، رجعت در کمین دارد ضیافتها
1 می گشاید ز خموشان دل بی کینه من لب خاموش بود صیقل آیینه من
1 دور شو ای آستین از دیده گریان ما مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما