1 گر می نمی ستانی ای زاهد ریایی بستان ز چشم ساقی پیمانه خدایی
1 در حریمی که لب خود به شکرخنده گشایی از لب بام کنند اهل هوس بوسه ربایی
2 در بسته حجاب بود گر چه گلشنش تکلیف بوسه است دهن غنچه کردنش
1 بر گردن است خون دو صد کشته چون منش خون خوردن است بوسه گرفتن ز گردنش
1 ماهی که عرض می دهد از فلس، مال خویش محضر کند درست به خون حلال خویش
1 از کرم آن کس که شهرت است مرادش کاسه دریوزه است دست گشادش
1 چون آتش است رغبت بی منتهای حرص کز سوختن زیاده شود اشتهای حرص
1 با قد خم گشته روگردان مشو از راه حق بر در دیگر مزن این حلقه جز درگاه حق
1 بی فسادی نیست گر رو در صلاح آرند خلق بهر خواب روز، شب را زنده می دارند خلق
1 مرو از راه به احسان خسیسانه خلق که گلوگیرتر از دام بود دانه خلق
1 نیست از گرد مذلت متواضع را باک هیچ کس پشت کمان را نرسانده است به خاک