شانه در خط معنبر از صائب تبریزی دیوان اشعار 481
1. شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن
در خط استاد، بی موجب قلم داخل مکن
...
1. شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن
در خط استاد، بی موجب قلم داخل مکن
...
1. در تلاش آفرین افکار خود رنگین مکن
گوش خود را کاسه دریوزه تحسین مکن
...
1. فارغ است از دیو مردم خاطر آزاد من
نیست از جوش پری ره در خیال آباد من
...
1. در جوهر نهفته من سرسری مبین
آیینه ام، به جامه خاکستری مبین
...
1. به هیچ جا نرسد زهد خشک صومعه داران
که پای آبله دارست دست سبحه شماران
...
1. چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟
دانه می گردد گره در حلقه های دام او
...
1. هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو
غیر عبرت هر چه گیری باز می گیرد ز تو
...
1. گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو
مصحف ناطق شود سی پاره دندان تو
...
1. بس که سرزد شکوه رزق از لب گویای تو
شد دل گندم دو نیم از بدگمانی های تو
...
1. قامت او چون شود در بوستان همدوش سرو
حلقه ها از طوق قمری می کشد در گوش سرو
...
1. زینهار از درد و داغ عشق روگردان مشو
بر چراغان تجلی آستین افشان مشو
...
1. پریزادی است دست آموز زلف مشکبار او
که یک دم بر زمین ننشیند از دوش و کنار او
...