1 پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن در استخوان مضایقه با این هما مکن
1 بر جام باده چشم ندارد حباب من حسن برشته است شراب و کباب من
1 در سوختن زیاده شود آب و تاب من در آتش است عالم آب (از) کباب من
1 متراش خط ز چهره خود پر عتاب من بر روی خویش تیغ مکش آفتاب من!
1 آشفته می شود ز نصیحت دماغ من دست حمایت است نفس بر چراغ من
1 در لعل یار خنده دندان نما ببین در روز اگر ستاره ندیدی بیا ببین
1 عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی که گلها میتوان چید از بهار غنچه پیشانی
1 زبان در کام کش تا خامشان را همزبان بینی بپوشان چشم تا پوشیده رویان را عیان بینی
1 کند گل جمع خود را چون تو در گلزار میآیی خیابان میکشد قد چون تو در رفتار میآیی
1 سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای ورقی چند به بازیچه سیه ساخته ای