روی خوبت زنگ از صائب تبریزی دیوان اشعار 469
1. روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان
کار صیقل کرد این آیینه با آهندلان
...
1. روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان
کار صیقل کرد این آیینه با آهندلان
...
1. حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان
تا نگردی تیرباران ملامت را نشان
...
1. نوشها درج است در نیش عتابآلودگان
پشه دارد حق بیداری به خوابآلودگان
...
1. عیب دنیا را نمیبینند کوتهدیدگان
گرچه بیپرده است در چشم نظر پوشیدگان
...
1. دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان
خرمن خود را چو کردی پاک در صحرا ممان
...
1. شد چو سوزن خشک، خار از قرب گلپیراهنان
رنج باریک آورد آمیزش سیمینتنان
...
1. کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن
از قبول نقشها آیینه را پرداختن
...
1. هست با قد دو تا برگ اقامت ساختن
زیر دیوار شکسته رخت خواب انداختن
...
1. می کند آتش زبان دفع گزند خویشتن
مصرع برجسته خود باشد سپند خویشتن
...
1. تا کی از عمامه خواهی کوس دانایی زدن؟
بر سر بازار شهرت طبل رسوایی زدن
...
1. با دل پر خون برون زان زلف شبگون آمدن
هست با دست تهی از هند بیرون آمدن
...
1. روی از عالم بگردان، روی در دیوار کن
وضع ناهموار عالم را به خود هموار کن
...