1 بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی رنگ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
1 جام جم مهر خموشی است اگر بینایی لوح محفوظ بود حیرت اگر دانایی
1 عرق فشان رخ خود از شراب ساخته ای ستاره روی کش آفتاب ساخته ای
1 کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی چو تیغ کرده قناعت به آب باریکی
1 عبیر فتنه به زلف سیاهت ارزانی! گل شکست به طرف کلاهت ارزانی!
1 مخالفت نبود در جهان تنهایی من و ملازمت آستان تنهایی
1 در ماه روزه سیر مه ما نکرده ای چشم گرسنه مست تماشا نکرده ای
1 ای خط سبز کز لب جانان دمیده ای بر آب زندگی خط باطل کشیده ای
1 هر لحظه خرابم کند آن چشم به رنگی با فتنه شهری چند کند خانه تنگی؟
1 با خود پرداز از منزل طرازی که خودسازی به است از خانه سازی