یکی صد شد ز خط از صائب تبریزی دیوان اشعار 493
1. یکی صد شد ز خط کیفیت چشم خراب تو
مگر خط می کند بیهوشدارو در شراب تو؟
...
1. یکی صد شد ز خط کیفیت چشم خراب تو
مگر خط می کند بیهوشدارو در شراب تو؟
...
1. کجا سرپنجه خورشید گیرد جای دست تو؟
به غیر از بهله دستی نیست بر بالای دست تو
...
1. شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو
به شور حشر چشمک می زند بادام تلخ تو
...
1. سرونازی که منم محو رخ انور او
هاله مه شود آغوش ز سیمین بر او
...
1. می چکد بوسه ز لعل لب میخواره تو
می زند خون هوس جوش ز نظاره تو
...
1. اگر چه لاله طورست روی روشن او
چراغ روز بود با بیاض گردن او
...
1. ز انفعال خرام تو آب گردد سرو
ز طوق فاخته پا در رکاب گردد سرو
...
1. صد پرده شوختر بود از چشم خال تو
این نافه پیش پیش دود از غزال تو
...
1. خرقه بر دوشان از فرزند و زن بگسیخته
شوره پشتانند از بار گران بگریخته
...
1. در علم ظاهری چه کنی عمر خود تباه؟
دل را سفید کن، چه ورق می کنی سیاه؟
...
1. ز ذکر جهر مکن منع صوفیان لله
که عاشقند به بانگ بلند برالله
...
1. از اشک برد راه به کوی تو نظاره
در بحر کند سیر معلم به ستاره
...