1 بر دل موری درین عبرت سرا غافل مخور دل بخور چندان که می خواهی، ولی بر دل مخور
1 کریم سایل خود را غنی کند یکبار دو بار لب نگشاید صدف به ابر بهار
1 یکی هزار شود داغ در دل افگار زمین سوخته، جان می دهد به تخم شرار
1 ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر که از تمام بود ناقصش مبارک تر!
1 با چهره شکسته و با چشم اشکبار ته جرعه خزانم و سرجوش نوبهار
1 سامان دهر را همه اسباب غم شمار هر چیز کز تو فوت شود مغتنم شمار
1 در دیده ها اگر چه بود راه هند دور نزدیکتر بود ز در خانه صدور!
1 مخور فریب محبت ز ناله همه کس مشو چو شیشه می هم پیاله همه کس
1 برنیایی خوش به اهل فکر، ناخوش هم مباش گر سخن کش نیستی باری سخن کش هم مباش
1 یک سر مو منت از اخوان کم فرصت مکش گر به چه باید فتاد از چشم خود منت مکش