از توست آنچه از صائب تبریزی دیوان اشعار 397
1. از توست آنچه می دهی آن را به دیگران
از دیگری است هر چه گره می زنی بر آن
...
1. از توست آنچه می دهی آن را به دیگران
از دیگری است هر چه گره می زنی بر آن
...
1. ز احسان بنای دولت خود باثبات کن
دست گشاده را سپر حادثات کن
...
1. ای غنچه لب رعایت اهل نیاز کن
گر دل نمی دهی به سخن، گوش باز کن
...
1. عیش جهان در آن لب خندان نظاره کن
در چشم مور ملک سلیمان نظاره کن
...
1. پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن
در استخوان مضایقه با این هما مکن
...
1. بر جام باده چشم ندارد حباب من
حسن برشته است شراب و کباب من
...
1. در سوختن زیاده شود آب و تاب من
در آتش است عالم آب (از) کباب من
...
1. متراش خط ز چهره خود پر عتاب من
بر روی خویش تیغ مکش آفتاب من!
...
1. آشفته می شود ز نصیحت دماغ من
دست حمایت است نفس بر چراغ من
...
1. در لعل یار خنده دندان نما ببین
در روز اگر ستاره ندیدی بیا ببین
...
1. عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی
که گلها میتوان چید از بهار غنچه پیشانی
...
1. زبان در کام کش تا خامشان را همزبان بینی
بپوشان چشم تا پوشیده رویان را عیان بینی
...